| تاریخ انتشار: ۱۸:۴۱ ۱۴۰۴/۹/۲۶ | کد خبر: 178539 | منبع: |
پرینت
|
|
در محله ما یک بچه بود به نام حنیف پاپای. بچه چاق و چله بود و پسر دکاندار منطقه. هم درسش خوب بود و هم خوب فوتبال بازی میکرد.
قرار شد با تیم محله بالا مسابقه بدهیم. یقین داشتیم که بچههای محله بالا را میبریم چون غیر از کاپیتان و یکی دو نفر، دیگرانش همه یک رقم ناجورک و ملاریا بودند. (ملاریای این طرف من بودم.)
حنیف خواهش کرد که گول کیپر شود. قبول کردیم و مسابقه شروع شد. شش گول زدیم اما در برابرش چهارده گول خوردیم. توپی که با سرعت دعای سیاف هم میآمد از پیش حنیف میرفت و غرت گول میشد.
دفعه بعد حنیف را از گول بیرون کردیم و فاروارد فرستادیم. بچههای ما هر چه سعی میکردند گول بزنند داور اشپلاق میکرد که حنیف آفساید است. تیم مقابل سه گول زد و ما بدون گول باختیم.
فهمیدیم حنیف در لشکر ما برای تیم مقابل شمشیر میزند. تصمیم گرفتیم در بازی سوم هیچ کس برایش پاس ندهد و همانجا در یک گوشه باشد. با این وجود سه پنالتی خوردیم چون حنیف در محوطه ما لگدی به پای بازیکن تیم مقابل میزد و کار را به پنالتی میکشاند. آخرش چهار بر دو شکست خوردیم.
عقل ما کار کرد و دیگر حنیف را به تیم نیاوردیم. این طوری بازی چهارم را بردیم. اگر عقل ما کار نمیکرد، شاید تا حال حنیف اتمر در تیم ما بود و هیچ وقت برنده نمیشدیم.
موسی ظفر
>>> اگر این مکتب است و این ملا، حال طفلکان را خراب بینم
اگر این رهبران فاسد و دزد و خائن در راس این گروه های مخالف طالبان قرار داشته باشند، برد در نصيب شما نيست ! بيغم باشيد و به باخت هاي تان ادامه دهيد !
>>> ظفر جان نه بازی چهارم بلکه بازی صدم را هم نبرده اید و نه هم حنیف را از تیم کشیده اید. بکله حنیف را به حیث کپیتان تیم مقرر کردیده اید. ولی مشکل این است که تیم مقابل با تیم شکست خورده تان بعد ازین بازی نمیکند.
راستگوی
>>> حنیف اتمر را زیاد جدی نگیرید.
کس چه میداند که اجل چه وقت میرسد.