اگر شما روشنفکر هستید و زمان برای سخن زدن شما مناسب است، آن وقت مکلف هستید اول رهبر خود را نقد کنید بعد رهبر قوم دیگر را... | ||||
تاریخ انتشار: ۱۱:۴۴ ۱۴۰۴/۶/۲۱ | کد خبر: 177940 | منبع: |
پرینت
![]() |
1- هم تاجیکها، هم هزارهها وهم دیگران، حق دارند سالروز تولد و مرگ رهبران خود را گرامی بدارند. شما شاید فلان رهبر را دوست نداشته باشید، اما کسانی که دوست دارند، حق مسلمشان است که روزشان را تجلیل کنند.
2- دولتهای افغانستان به صورت سنتی، رهبران یک قوم را رهبر و شایستۀ رهبری میدانستند و رهبران سایر اقوام را نه رهبر میدانستند و نه شایستۀ رهبری. در تمام اسناد دولتی به شمول کتب تاریخ، حبیب الله کلکانی را که زمانی پادشاه بود، «بچه سقاو» نوشته اند. نه امیر، نه بابا، نه رهبر. حبیب الله کلکانی نه گندمک را امضا کرده بود نه، دیورند را. نه کلهمنار ساخته بود و نه به چپاول قومی دستور داده بود. اما چون از قوم دولت نبود، حتا از گرفتن اسمش حتا از گرفتن اسم کوچکش خود داری کردند. او را دزد و رهزن معرفی کردند. نه به نام خودش که به نام پدرش یاد کردند. به نام پدرش هم یاد نکردند، پدرش را دشنام دادند.
وقتی نوبت به مجاهدین و استاد ربانی رسید، اصطلاحات شر و فساد، جنگسالاران، وندیها، شورای نظاریها، گلمجمعها وغیره را رواج دادند تا کسی رهبر و امیر خوانده نشود. دولتهای افغانستان نمیپذیرفت که اقوام دیگر هم مستحق و شایستۀ رهبری هستند.
3- وقتی شرایط تغییر کرد و اقوام دیگر خودشان زبان پیدا کردند، خودشان تاریخ نوشتند، خودشان ادبیات خلق کردند، خودشان مستند ساختند و خودشان نقاشی کشیدند، رهبران خود را نیز تجلیل کردند. آنها را به نام نیک یاد کردند. آنها را بابه و قهرمان گفتند. این کاملا حق شان بود.
4- میگویند وقتی مهاتماگاندی از تحصیل برگشت در هندوستان به گاوها احترام میکرد. یکی از همصنفیهای غربیاش او را دید و گفت او برادر تو خو آدم تحصیلکرده و هوشیار هستی، چرا به گاوها به مثابۀ مذهب احترام میگذاری؟ مگر گاو مستحق احترام دینی است؟ گاندی گفت در کشور من یک میلیارد نفر به گاو احترام میگذارد. من هم مکلف هستم به اعتقاد و باور یک میلیارد انسان احترام بگذارم.
حالا رهبران تاجیک و هزاره و ازبیک اگر خوب بودند یا بد بودند، میلیونها نفر به آنها احترام میگذارد. میلیونها نفر آنها را دوست دارد. شما وقتی به آنها بیاحترامی میکنید به میلیونها آدم بیاحترامی میکنید. این مشکل ساز است. قلب مردم را جریحه دار میکند. سر زخم شان نمک میپاشد. زشت است.
5- تاجیک و هزاره در افغانستان به کشتی واحد سوار است. کشتی که برای هردوی شان در حال غرق شدن است. نه تاجیک به هزاره خطر است و نه هزاره به تاجیک. تاجیکها وقتی دولت داشتند، وقتی توپ و تانک و طیاره و پول و قدرت داشتند، زورشان تنها به دشت برچی نرسید. تاجیکها اگر بدخواه هزاره هم باشند، زورشان به هزاره نمیرسد. در تمام تاریخ هزاره، تاجیک نه ارزگان را غصب کرده نه پشته قندهار را. نه ارغنداب را نه بهسود را. حتا اگر هم میخواسته نتوانسته است. لذا تاجیک برای هزاره خطر و تهدید نیست. هزاره هم برای تاجیک خطر و تهدید نیست. اینها متحد طبیعی هستند. منافعشان مشترک است.
6- جنگ کابل اشتباهی بود که میان رهبران تاجیک وهزاره رخ داد. البته در آن جنگ پشتون و ازبیک و سید وغیره نیز شریک بود. آن حادثه از نظر تاریخی قابل تحلیل و ارزیابی ونقد است، اما از نظر سیاسی، امروزه پیراهن عثمان ساختن از جنگ کابل به نفع تاجیک وهزاره نیست. یک جناح در قدرت بود و یک جناح قدرت را به چالش کشیده بود. میان شان جنگ شد. هردو در حد خودش ملامت بود. هردو هم در حد خودش دخیل بود.
وقتی ما در مدرسه درس میخواندیم از استادان خود میپرسیدیم زمانی که حضرت عایشه و حضرات طلحه و زبیر، با حضرت علی در صدر اسلام جنگ کردند، یا حضرت علی با حضرت معاویه جنگید، هزاران صحابه کشته شد، مقصر چه کسی است؟ استادان ما میگفتند در این باره باید سکوت کنیم. هردو جناح صحابه و یار پیامبر بودند. ما نمیتوانیم یک جناح را گناه کار بدانیم. لذا به خدا و آخرت حواله میکنیم. جنگ کابل از نظر سیاسی، تاکید میکنم از نظر سیاسی، به چنین برخوردی نیاز دارد.
7- مساله تاجیک و هزاره، تا قیامت جنگ افشار نیست. مساله هزاره وتاجیک، آینده است. آینده ای که ممکن است هستی و بقای هردو را تهدید کند. اگر امروز تاجیک نباشد فردا نوبت نابودی به هزاره میرسد. اگر هزاره نباشد نوبت به تاجیک میرسد. تاجیکها نه عبدالرحمان خان بودند، نه فتوای غصب سرزمین دادند، نه در حادثه شهادت استاد مزاری که نماد تمام تاریخ هزاره است، دخیل بودند. شاید این جا و آنجا در لشکر عبدالرحمان چند نفر تاجیک، کاتب و پیادۀ لشکر و پیادۀ دفتر هم بودند، اما آنها مثل دکتر لطیف نظری، در دوران کنونی بودند. اگر در پنجشیر و اندراب تاجیکان امروز رنج می کشند، واقعا مقصر لطیف نظری است؟ چارتا لطیف نظری ممکن است در لشکر عبدالرحمان هم بوده باشند. اینها ابزار دستگاه قدرت بودند. صفر طرف چپ بودند. هیچ بودند.
8- به نظر من در دوران معاصر، استاد مزاری و فرمانده مسعود و مارشال دوستم، مهمترین اشخاص تاریخ هزاره و تاجیک و ازبیک بودند. هرکدام این اقوام حق دارند رهبر خود را احترام کنند، برایش مراسم بگیرند و به خاطرشان اشک بریزند. من اگر به جنرال دوستم یا استاد مزاری یا فرمانده مسعود احترام نکنم، به خود اجازه نمیدهم که به آنها یا به مردمی که آنها را دوست دارند بی احترامی کنم. هرکدام اینها برای مردم خود اگر صادقتر و قهرمانتر و مفیدتر از عبدالرحمان خان و ظاهرشاه و امان الله خان نبودند، کمتر هم نبودند. وقتی دولت برای امان الله خان جشن میگیرد و برای ظاهرشاه بابای ملت نام مینهد، مردم چرا به مزاری و مسعود و دوستم احترام نکند؟ وقتی ظاهرشاه بابا باشد، مزاری چرا بابه نباشد؟
9- من به عنوان آدم غیرسیاسی و دور از سیاست و خشونت، هرگز به فکر این نیستم، که ائتلاف اقوام محروم به میان بیاورم. نه توانش را دارم و نه چنین اتحادی را فعلا ممکن میدانم. به فکر این نیستم که برای تاجیکها یا هزارهها رفیق و همراه پیدا کنم. نه کسی به حرف من گوش میکند و نه کسی منافع خود را به خاطر پست فیسبوکی من زیرپا مینهد. اما این قدر میدانم که درگیر شدن و یخنکشی جوانان تاجیک و هزاره در سالروز مسعود ومزاری، کار کودکانه و ابلهانه است. به خیرهیچ کدام شان نیست. فقط عقده و زخم را بیشتر میکند. من که قهرمان خواندن عبدالرحمان خان را تحمل میکنم قهرمان خواندن مزاری و مسعود و دوستم را چرا تحمل نکنم؟
10- از زاویۀ روشنگری و عدالت طلبی و روشنفکری، شما حق دارید هر رهبری را نقد کنید. هیچ رهبری معصوم نیست و هیچ رهبری غیرقابل نقد نیست. شما اگر روشنفکر هستید، اگر مورخ هستید، اگر فعال حقوق بشر هستید، حق دارید هر کسی را و هر قهرمانی را نقد کنید. اما از منظر سیاسی، اگر هوش داشته باشید، چیزی که به ضرر مردم شماست، به دلایل سیاسی، از پرداختن به آن پرهیز میکنید. از نظر سیاسی شما مکلف هستید دنبال منافع تان بروید نه دنبال اقدامات روشنفکرانه تان.
از طرف دیگر اگر شما روشنفکر هستید و زمان برای سخن زدن شما مناسب است، آن وقت مکلف هستید اول رهبر خود را نقد کنید بعد رهبر قوم دیگر را. اگر شما تاجیک هستید و مزاری را نقد میکنید، اما مسعود را میپرستید وخطاناپذیر میدانید شما یک دروغگوی قومگرا هستید. اگر هزاره هستید ومسعود را نقد میکنید، اما مزاری را معصوم جلوه میدهید شما یک دروغگوی قوم گرا هستید. روشنفکری دشنام دادن رهبران دیگران و پرستیدن رهبران خودی نیست. روشنفکر وظیفه اش نقد همه است. بیشتر از همه نقد خودش.
نبی ساقی
>>> من با دیدگاه شما مخالفم هیچ کدام از جنگ سالاران معاصر یا پیشتر شایسته احترام نیستند تا وقتی به این ها احترام بگذاریم به شأن انسانیت توهین کردیم اینها قاتل مردم افغانستان است باید واقعیت هارا ببینیم درک کنیم بفهمیم وبگذربم از آنها عبدالرحمان خان از هر طایفه ای که بود هم خوب داشت هم بد مسعود مزاری و دیگران هم همینطور نه شر مطلق بودند و نه خیر مطلق عبور نکردن از اینها و طرفداری بیجا باعث لجاجت و قوم پرستی بیشتر در کشور می شود هیچ کدام قابل تطهیر نیستند ما باید به آینده افغانستان از دید دیگری بنگریم فرای قوم و مذهب ما احتیاج به نوع دیگر از جهان بینی داریم تعریف جدیدی از کشور ملت وطن و همه اینها زنجیرهای پوسیده قهرمانان پوشالی را پاره کنید آنها انسانهایی بودند مانند خود ما خوبی داشتند بدی داشتند آنها تمام شدند این آب این خاک برای ما است تاجیک پشتو هزاره و همه اقوام و همه مردم طالبان هم گروهی هستند امروز هستند فردایشان باید به دست ما معلوم شود
>>> برادر ساقی ! انصافا منطقی تجزیه و تحلیل کردید خوب منصفانه قلم زدید و سخنران دید اما تحلیل شما مصداق آن ضرب المثل است که گفته اند : سوره یاسن بگوش خر خواندن است .
پشتون ها منطق شان منطق زور گوی و قلدوری و رفتاری شان رفتار قلندری است. با چنین مردمی باید مطابق با منطق خودشان عمل گردد. این مردم هیچ منطقی غیر از منطق خود شأن را نمی فهمند.
اگر خواسته باشید این مردم را در مسیر تعادل در صف کنید نخست همه مردم افغانستان دست در دست هم داده اول پوزه این ها را در خاک بمالید و خاک تو دهان شان کرده و دهان شان را پرخاک نمایید آنگاه با منطق انسانی با آنها صحبت کنید این راه حل این مسئله است.
>>> تا ملیت گرایی در افغانستان پذیرفته نشود و احترام متقابل ملیت ها ملاک نشود همه بدبخت هستیم افغانستان یک کشور بر منافع بریتانیا و روسیه خلق شد ارتباط تاریخی مشترک میان قومیت های آن وجود ندارد جز اینکه با زور کنار هم بند شده اند ما از همان بیست و پنج سال پیشتر میبایست حکومت را بر اساس ملیت های فدرال مثل عراق بنیان بگذاریم اگر آن روز آن کرده بودیم امروز اینجور خدا زده و آواره نبودیم
>>> سرا پا سخن حق
>>> کاملادرست فرمودید.اماکوگوش شنوا
>>> تا زمانی که از ترویج نفاق قومی که به صورت بسیار زشت و خطرناک در مغز و رگ های مردم مخصوصا” طبقه جوان مملکت ما توسط کسانی که ازین طریق صاحب مال و منال شده اند تزریق می گردد جلوگیری صورت نگیردهرگز به این آرمان نمی رسیم و نخواهیم رسید!!
>>> زمان آن گذشت که دیگر سالگرد مرک جنایت کاران و دزدان تجلیل شود.
احمد
>>> بهشته خراسانی
درود ساقی صاحب.
نمیدانم چی علتِ که است، سالگرد بزرگان تاحیکان میشود و ما وقتی از آن بزرگمردان یادبود میکنیم، قومهای محترم هزاره چقدر شکلههای خنده و نظریات مزخرف میمانند؛ در صورتیکه ما تاجیکان بزرگان هزاره را نیز مانند بزرگان خود احترام و یادبود میکنیم.
>>> سمیع الله وهاج
تا آخر خواندم و فیض بردم جناب استاد.
ای کاش ۱۰ فیصد از مردم، امروز این موارد را درک و به آن عمل ممیکرد و میفهمید که تاجیک کی است، پشتون کی است و هزاره کی است. لااقل اگر سیاسی است مسیر سیاسیاش را درست پیش ببرد و اگر روشنفکر است مسیر روشن فکریاش را. نه اینکه هزاره به کله تاجیک بزند و تاجیک به کله هزاره و یا پشتون و ازبک.
>>> پیمان حمیدي
دقیق..
دو جناح بزرگوار اندک سر به گریبان خود کنند و آگاه شوند که آینده بهتری را رقم بزنند. هردو اهل قلم و معرفت هستند نه غاصب و جاهل!
>>> Ñãś Ťõh
مثال زنده همین اکنون اشرف غنی یک پست فیسبوکی مانده ببینی که قلب بارانش کردن و بابا گفته برش جان میتن اما جوان تاجیک هزاره در این مصروف هستند که مسعود مقصر جنگ افشار است یا مزاری مقصر ویرانی های کابل این است حال و روز ما
>>> Amir Mirnia
دست مریزاد. من قانع شدم. فقط در همین حد که برای میلیونها انسان پیرو آن بزرگان، در سالگرد شان حرمت نگهداریم و برای آینده مشترک خود، از اختلافات گذر کنیم.
>>> Sayed Hujjat Ahady
خیلی منصفانه و واقع بینانه نوشتید، مسئولیت روشنفکر و آدم های که درقبال جامعه و مردم خود احساس دلسوزی دارد باید چنین بنویسند.
به این می گویند ادای مسئولیت!!
>>> Sher Mehryar
درود، ولی مزاری نماد تمام تاریخ هزاره نیست. یکدهم تاریخ هزاره هم نیست.
>>> رضا ناطقی
چقدر عمیق و چقدر منصفانه نوشتی مرد خردمند. اگر هزاره و تاجیک چند نفر با داشتن مفکوره خودت داشتی، امروز چنین وضعیت را تجربه نمیکرد.
تخلص تان با مفکوره تان همخوانی دارد؛ ساقی: بریز آب حیات در کویر خشک این سرزمین ...
>>> Sayed Rafiullah Sajjad
حرف تان دقیق و مملو از مدارا است، باورم نیست تا صدسال پس تر نیز جامعه افغانستان به این سطح آگاهی برسند.
>>> محمد حسین احمدی
از اینکه اینگونه نوشتهاید خوب است.
تمرکز برآینده مشترک شاید تنها راه ممکن باشد ولی نیاز به از خودگذری دارد که یقینا باید احترام متقابل گذاشته شود و اعتماد برباد رفته کمکم احیا شود
>>> Abdul Hamid Nazari
چقدر عمیق و دقیق، مطمینم از یخن کشک این روزهای جوانان دو قوم دل آدم از سر زدن به فیسبوک درد میگیرد
>>> Naqibullah Hadi
درود بر شما ساقی صاحب گرامی موضوعی را که شما در ده پاراگراف نوشتین مفهوم هزار جلد کتاب را دارد.
هزاره و تاجیک باید قبل از اینکه بیشتر از این تحقیر شوند به پرتگاه نابودی کشیده شوند باید دنبال چند انسان احمقی که فقط برای رضایت چند فالور احمقتر از خودشان و بیشتر از آن برایت کسب پول و امرار معاش میان اقوام هزاره و تاجیک نفرت پخش میکنند نگردند در غیر آن دیری نخواهد بود به حقیقت پی خواهند برد دیگر آن اتحاد بیشتر از نوش داروی بعد از مرگ سهراب نخواهد بود.
>>> Behroz Musmim
ساقی صاحب
ولی من قبلن چنین فکر میکردم که سرنوشت ما مشترک است اما بعدی اینکه فکر اینها را شناختم دیگر هرگز چنین باوری نخواهم داشت و متیقینم که اگر اینها قدرت داشته باشند دمار از روزگا همه در خواهند آورد و جنایت خواهند انجام داد که بشریت نظیرش را تا حال ندیده
همین حالا دسبرد شان را به تاریخ و فرهنگ ما می بینید برنامه های را که می گیرند میفهمی که اینها چه میخواهند
در یک برنامه که مرتبط با تاجیک ها باشد اشتراک نمی کنند اگر اشتراک هم کنند مواضع قومی شان مشخص است
شما خودتان بگوید مگر اینها قبل از اینکه تاجیک ها قدرت را بگیرند چه بودند و استاد ربانی چه بود که به اینها نکرد اما برعکس اینها علیه حکومت استاد ربانی بغاوت کردن و دست را با دیگران یکی کردن ،در انتخابات های دوره جمهوریت هم به ما خیانت کردن .
اینها ناسپاس ترین مردم استند که اگر قد ت را بگیرند باز ببینید که چه خواهند کرد
من که اینها را شناختم مخالف اتحاد کاذب استم ،اینها دوست شدنی نیستند و نخواهند شد
>>> جواد ماندگار
این نوشتن منصفانه بود و اگر قوم تاجیک در نظر بگیرند و به ملت هزاره احترام بگذارند و دشمنان این ملت را در جلسات شان به عنوان تخریب دعوت نکنند، کسی فکر نکنم مشکل داشته باشد. وقتی به میلیونها انسان در سالگرمرگ مسعود توهین میشود، این را ملت هزاره نمیپذیرد.
باید بگویم ما جرائت این را داریم، طرفدار حقیقت باشیم چون این موضوع در وجدان جمعی ملت هزاره نهادینه شده است. وقتی همظلم روا داشته و هم توجیه میکنند و قهرمان میخوانند و الفاظ رکین میبندد، خطر آفرین میشود.
>>> Bezhan Bahman
اين حرف شما بدين معناست كه هيچ كسى حق ندارد كه به ملاعمر و اشرف غنى و گلب الدين هم بى حرمتى كند.
اما برخلاف خود شما ده ها بار به اين ها انتقاد شديد و تند نمودى استاد.
>>> Ej Az
وقتی چنین نوشتههای را میخوانم با خودم میگویم چه وقت میاید که من عین استاد همه مسائل را اینطور واقعی بدانم.
درودها!
>>> فضل الربی غوثی خیرخواه
حالا رزاق مامون را که به خاطر پول جمهوری پنجم راه انداخته کی قناعت دهد که به سرنوشت مردم بازی دارد
یا آصف مبلغ را که خرش یک لنگ دارد
>>> Sami Rahmani
ساقی جان چند بار برت گفتم در مورد هزاره ها مطلق انگاری نکن و مقصود خود را بیان کن کدام هزاره؟ هزارهی تشیع، سنی یا اسماعیلی!!!؟
>>> Abdul Wasiq Waqif
پیام قشنگ و انسانی است.
امیدوارم همهِ ما ازین نوشته ها بیاموزیم و در رفتار و گفتار روزمره خود استفاده کنیم.
>>> Abdul Qadir Alam
نوشته خوبی بود.اما خوب است که روی بعضی اشتباهات هم تحقیق شود. بگونه مثال.دوستم بعد از فتح ولایات شمال به جبل السراج آمد ویکجا باآمر صاحب مسعود به کابل امد . دوستم بخاطر دفاع از حکو مت زیر راکت حکمتیار در کنار ایشان تلفات داد.پس چه شد که دوستم با قاتلش یکجا شد.با کسیکه نه قومش بود نه همزبان ونه هم عقیده وهم سمت خلاصه هیچ مشترکات نداشت ولی رفت بازهم یکجا با حزب وحدت وحکمتیارشورایی هم آهنگی ساخت وبتاریخ ۱۱ جدی ۱۳۷۲ حمله مشترک را بالای اداره استاد ربانی وامر مسعود آغاز کردند .اینکه تلفات جنبش در ان شب وروز چقدر زیاد شد نسل جوان اگر نداند بزرگان میدانند . روی این مسئله باید تحقیق شود بجای ریاکاری سیا سی فعلی وعکس گرفتن های یکجا یی گاهی واقعیت های تلخ را برای نسل جوان انتقال دهند.خوب است.
ویا اینکه چرا اقا مزاری به تعداد کمی از چوکی ها قناعت نکرد با آمر مسعود جنگید اما ساده به طالبان تسلیم شد.خوب است برای نسل جوان واقعیت گفته شود تا از اشتباهات گذشته ها پند بگیرتد.
>>> Taleb Hussain Hedayati
در یک جمله! هزاره ها با قوم تاجیک هیچ مشکلی نداشته و ندارند، جز پیروان باند شرارت و فاشیسم اخوانی مسعودیزم و شورای نظار! که این جماعت هیچگاه دوست هزارهها نبوده و نیست. فاجعه خونین افشار از حافظه تاریخی هیچ انسان هزاره فراموش نخواهد شد.
>>> پایند محمد صارم
این نبشته ها نهایت دقیق عالی وبرای بیدار گری باید بار بار نشر وپخش شود وبه همه برسد واز زحمت کشیدن ولطف وبزرگی شما نهایت مممنونمبانو میرزاد
دنیا به کجاها رسید ما هنوز از این مباحث بیرون نشدیم، کاش به آبادانی و اعمار فکر میداشتیم، کاش بحث تنوع قومی هرگز مطرح نمی شد، کاش تباری بر نبار دگری نمی تاخت، کاش عدل اجتماعی حاکم بود، کاش آباد و آباد و آباد بودیم.
>>> Ali Shirzad
آقای ساقی یک چیز خیلی روشن است که شما مردم توان نقد خودی را ندارید و این خزعبلات را فقط برای ما قی کردین. آری اتحاد خوب چیز است ولی بشرط اینکه همه پا پیش بزارد نه اینکه در محفل از گرامی داشت مسعود، کسی را دعوت کنید که از هیچ توهینی به هزاره ها دریغ نمیکند و تمام بدبختی افغانستان را پای هزاره ها میریزد و جنبش های تبسم و روشنایی که نماد از حرکت دموکراتیک افغانستان بود را عامل سقوط دولت جمهوری میداند و شما بهش کف میزدید. آری آدم نباید دروغگو باشد و شما اگر نیستید نقدی بر این داشته باشید در غیر اینصورت اتحاد سرابی بیش نیست.
>>> Shafiqa Rastgar
معلوم است که حق دارند اما بشرطیها و شروطیها.
مراسم میگیرند و بعدش یک خدا زده را برای تخریب طرف مقابل دعوت می کنند .
>>> خدایار خادم
حرف بسیار دقیق و سنجیدهای بود.
فعلاً مهمتر از هر چیز، نگاه به آینده است.
چه چیزی بقای ما را تهدید میکند؟
چه چیزی ما را از هم دور میسازد؟
چه چیزی به منافع مردم ما لطمه میزند؟
شرایط فعلی چه چیزی را طلب میکند؟
پرسشهای بسیاری وجود دارد که اگر با دقت به آنها بیندیشیم، هرگز فرصت برای پاچهگیری از یکدیگر پیدا نخواهیم کرد.
باید اولویتهای شرایط فعلی را شناخت و بر اساس آن عمل کرد.
>>> محمد احمدی
تعصب، تعصب است زیر هرنام و هر رنگ و بویی که باشد.
من توقع داشتم همانطوریکه در خصوص افشار و... راحل برای عبور آنها نوشته شده بود، برای همه اشتباهات تاریخی که اتفاق افتاده بود و طعم تلخ آن جام زهراگین به حلقوم همه فروشده بود، راحل ارایه میشد.
اگر همه اقوام افغانستان در یک جهت قرار بگیرند و به هدف تعصب و محض رسیدن به قدرت یکی بشوند و یک قوم هرچه کوچک دخیل نشود و در حاشیه باشد، بازهم راحل منطقی و آینده بینانه نخواهد بود.
راه حل اساسی عبور از همه مشکلات و اشتباهات گذشته، وحدت جمعی و توجه به منافع عامه با محوریت اصول اسلامی و انسانی است و بس.
تا منم منم باشد و بقا و منافع خود را یک قوم در کنار قوم دیگر ببیند نه تنها مشکل قومی در افغانستان حل نمیشود بلکه افزون تر میشود.
راه حل اساسی ما همپزیری همه اقوام با محوریت اخوت اسلامی است و راه حل دیگری وجود ندارد.
همین که کمی فرصت مهیا شود تاریخ مینویسیم و دانشنامه ایجاد میکنیم.
هیج قوم برقومی کشتی نوح نیست جزء عبور از تعصبات قومی و نژادی.
>>> Saādæt Mousāvi
سلام آقای ساقی گرامی،
متن شما را با دقت خواندم. روشن است که با دل صاف و نیت خیر و آرزوی آرامش جمعی نوشتهاید. برای مردمی که خسته از خشم و جنگ هستند، این دست متون آرامشبخش است و حس امید و همدلی میدهد.
با این حال، اجازه بدهید نظر خود را نیز با شما در میان بگذارم.
پس از خواندن متن شما، به نظر میرسد که مردم را به سکوت در برابر نقد رهبران تشویق میکنید و معیار این توصیه، شیفتگی و احترام جمعی است، مثلاً مثال گاندی. اما باید توجه داشت که احترام مذهبی یا شیفتگی جمعی، منبع منطقی و کافی برای تحلیل و مشروعیت سیاسی و اخلاقی رهبران نیست. سکوت استراتژیک به بهانه مصالح قومی، اگر بهصورت مطلق در نظر گرفته شود، میتواند جامعه را بر پایه هویتهای خام قومی و احساسات جمعی شکل دهد، و این از منظر سیاسی و حقوق بشری بسیار خطرناک است.
نقد و بررسی رهبران، حتی رهبران محبوب قومی، نه تنها مجاز است بلکه برای سلامت سیاسی و اجتماعی ضروری است. این نقد باید بر مبنای معیارهای عدالت، مشروعیت، اخلاق و عقلانیت صورت گیرد، نه صرفاً بر اساس تعداد طرفداران یا تعلق قومی. مثالهایی مانند کلکانی، حکمتیار یا رهبران دیگر، نباید به دلیل تعلق قومی یا محبوبیت نزد جمع، مستثنی شوند. مشروعیت سیاسی و اخلاقی رهبر، با شیفتگی مذهبی یا احترام جمعی تعیین نمیشود؛ اینها حوزه خصوصی انسانها هستند و با عرصه عمومی و خرد سیاسی متفاوتاند.
به زبان دیگر، مردم حق دارند در خلوت خود هر کسی یا هر چیزی را پرستش کنند، اما در قلمرو عمومی، تصمیمات سیاسی و تحلیل تاریخی باید بر پایه خرد، انصاف و معیارهای عقلانی گرفته شود، نه بر اساس آییننامهها یا احساسات قومی. اگر این رویکرد رعایت میشد، بسیاری از سوءتفاهمها و کجرویهای تاریخی کمتر میشد.
در مجموع، متن شما حس همدلی و احترام را منتقل میکند و ارزشمند است، اما برای فهم درست سیاسی و اخلاقی رهبران و تاریخ، لازم است که نقد منطقی، بیطرف و مبتنی بر معیارهای عقلانی در کنار احترام حفظ شود.
>>> پامیر سار
مسعود ، ربانی ، مزاری و دوستم چنان جنایت در اقوام خود کردند که قابل بخشش نیستند ، این سه قوم به همه امکانات مادی و نظامی که داشتند در برار پشتون ها که در آن زمان با امکانات اندک که در اختیار داشتند توانستند همه اینها را شکست بدهند
>>> Mohammad Salim Ataey
حرف شما منطقی است، در ضمن به گونه غیر مستقیم مجلس یادبود شهید احمد شاه مسعود در سویس رادر همین متن نیز محکوم کرده اید که کار نیک است.
>>> ظاهر محمدی
به نظر من پشت صحنه بسیاری از فحاشی های که از آدرس هزاره ها و تاجیک ها به همدیگر حواله میشود اوغان هاست!!
>>> Ubaid Safi
بايد هر قوم قهرمانى داشته باشد؟
اگر بتوانيم خارج از قوميت فكر كنيم، فكر مى كنم بهتر باشد.
>>> Esmatullah Khoram
به یک موضوع بسیار مهم و ارزشمند که راه وصل شدن دو قوم پر عزت را ترسیم می کند اشاره داشتید آقای ساقی معزز!
بدون شک اشتباهات زیادی در آن عصر تاریکی وجود داشت .
باز هم اشارات بسیار منطقی داشتید که چرا فرمانده مسعود قهرمان ملی و یا بابه مزاری چرا بابای ملیت های محروم نباشد و یا چرا مارشال دوستم مارشال ، مارشال با غرور ازبک نباشد باید باشند.
وقتی یک پادشاه که چهل سال در افغانستان پادشاهی نمود و پدران شان سنگ تهداب افغانستان را با قتل و کشتار ملیت های محروم بنا نهاد آنها بابای ملت باشند اما دیگران بابه ملت قهرمان ملی و یا مارشال کشور نباشد و...
بدون شک تاجیک های با غرور هزاره های با شرف و ازبک های صادق بهترین فرصت ها را در سه دهه از دست دادند و بجای آن در پی تخریب همدیگر قدم زدند و قلم زدند.
بدون شک تاجیک ، هزاره و ازبک هم سرنوشت اند که هدف مشترک دارند هدف رسیدن به عدالت و مشارکت عادلانه به سیاست هست.
اما نکته ای مهم و کلیدی که این سه قوم را از همدیگر دور ساختند زیاده خواهی قدرت است به این معنی که من چون برترم باید قدرت بیشتر در اختیار من باشد، این مفکوره یک زنگ خطر و نقطه ای جدایی و رویایی بین انها بودند .
باید این ذهن از نو پاک شود راه و رسم نو که هم گرایی و هم پذیری و مشارکت بر اساس شایستگی در آن باشد نهادینه شود و بی اعتمادی که بین اقوام محروم شکل گرفته برداشته شود.
نکته ای مهم که شما اشاره داشتید احترام به رهبران سه قوم اند .
رفته گان را خداوند رحمت نمایند و مارشال را خدا حفظ کند.
توهین و بدگویی به شهید بابه مزاری و یا توهین و بد گویی به شهید امر صاحب مسعود قهرمان ملی کار غیر انسانی و غیر منطقی است.
زیرا آنها انسان های وارسته ای بودند و قهرمانانه رزمیدند و عاشقانه برای مردم و کشورش به شهادت رسیدند.
با نبود آنها امروز مردم افغانستان بی کسی را در میدان رزم و بازی سیاست احساس می کنند کاش قهرمان ملی و یا شهید بابه مزاری و شهید فرمانده شفیع دیوانه و یا شهید ابوذر غزنوی زنده بود و مردم در کنار آنها می ایستادند.
بهر حال امروز زمان وصل شدن واقعی قوم با غرور تاجیک با قوم با عزت هزاره و قوم با شرف ازبک هست نه فصل جدایی .
درود به شما با این توصیه عاطفی تان جناب آقای ساقی معزز
>>> علی اندیشمند
سخن منصفانه
باید بگویم که ما باسالگرد مسعود هیچ مشکلی نداریم هر طور که میخواهید تجلیل کنید و هر قهرمان که میتراشید بتراشید!
ولی چرا درسدد تخریب دیگران هستید اگر تجلیل از سالگرد مسعود تخریب شخصیت استاد مزاری و حتاکی به هزاره ها باشد بله ما مخالفیم.!
امسال در آلمان شخص منفور وکثیفی چون سید جعفر عادلی را دعوت کردید هر عقده که بدل داشت هر تهمت که خواست به استاد مزاری و هزاره ها زدند ایا این کارهای شما دامن زدن بر اختلافات نیست؟
لطفا کور خود و بینای مردم نباشید تاجکان باید اول بر عیب خود بپردازد بعد بر عیب دیگران
>>> Hamed Zafari
در دههی هفتاد هم امکان ادامه و قوی شدن اتحاد که بین اقوام بوجود آمده بود ، خیلی زیاد بود اما متاسفانه مسعود نخواست، هزاره ها و اوزبیک به عنوان دو بازوی پر توان برای تاجیک ها بود که مسعود هر دو دست را قطع کرد، در برابر هزاره ها از هیچ شقاوت و بیرحمی دریغ نکرد و علیه اوزبیک ها جهاد اعلان کرد .
مردم هزاره حتا بعد از افشار هم ثابت کردند که نزدیکی با تاجیک ها به نفع شان است و این را در ۳ دور از ۴ انتخابات ریاست جمهوری ثابت کردند و برای کاندید تاجیک ها رای دادند، میدانید و میدانیم که بدون رای هزاره ها محال بود که تاجیک ها شریک ۵۰ درصد قدرت اجرایی در کشور شوند اما بعد از هر باری باز هم دستگاه تبلیغاتی شان مثل دههی هفتاد فعال میشد و از تریبون های مختلف میگفتند که هزاره ه بر سر مردم میخ زدند و سینهی زنان را بریدند .
مشکل شاید در رهبری تاجیک ها باشد، مطمینن اگر رهبری تاجیک ها از پنجشیر به شمال و بدخشان انتقال پیدا کند زمینه همکاری بیشتر و بهتر و حتا اتحاد بین این اقوام بوجود خواهد آمد، به قول بزرگان تاجیک که در دههی هفتاد در حاشیه های قدرت بودند ، استاد ربانی خواستار ادامه ایتلاف و دوستی با هزاره ها و اوزبیک ها بود اما مسعود نمیخواست و حرف آخر را هم مسعود میزد نه استاد ربانی .
>>> Nur Arya Obaid
منتها هزاره ها چون از پشتون ها میترسند، دندان شان بالای تاجیک ها خوب تیز است. به مسعود بیشتر اهانت میکنند تا عبدالرحمن خان.
>>> مرتضی کیهان
آنچه حقیقت و ضروری است را نوشتهیی حضرت استاد
ما تا وقتیکه به ارزش های یکدیگر احترام نگذاریم راه بهجایی نخواهیم برد
>>> عطا محمد شیرزاد
وقتیکه حق دارند سالروز بمانند بدون تبعیض حتی باید تاجیکهااز پشتون ها و هزاره ها رابمانند پشتون ها از تاجیکها ها ترکمنها حتی اهل هنود و پشه ای ووو را دریک فضای صلح آرامش آسایش وووود
>>> Áli Âľëmi
ما نباید بیاییم و داوری کنیم اما نوشته تان پیام دلسوزانه دارد، در صورتی که کسی سود و ضرر خود و مردمش را بداند.
>>> Mujtabah Azhar
نتیجه دور نگهداشتن یک ملت از مزایایی سواد و آگاهی تاریخی و فقیر استخوان سوز همین جاهلت ها، بدبینی ها،عقده مندی ها و بلاخره ناسزا گوی به آدرس همدیگرحاصل میشود نه چیزی دیگری.
من چند مورد متن شخص خود تان را مطالعه کردم هرچند زیاد تلاش کردین در ظاهر انسان منصف باشید
باآنهم احساسات دورنی تان نگذاشته یک سلسله حقایق آفتابی را بگوید حتی از تحریر القاب رسمی بزرگان اقوام دیگر پرهیز کردید....
امیدوارم به معنایی واقعی روشن فکر و روشن قلب و روشن چشم باشیم.
اگر وقت داشتید متن های پست شده خويش را مرور نموده تصحیح کنید.
>>> Basir
دل هر دو قوم از ظلم قبیله خون است اما چون زور شان به قبیله نمیرسه مجبور قار خوده سر یکدیگه خالی میکنن به بهانه های مختلف ورنه تاجیک و هزاره چه پدر کشتگی داره؟؟
>>> Elham Ghulam Husain
با احترام فراوان به دیدگاه تان، اما از بیان یک نکته مهم غفلت یا امتناع کردید.
کاری که مسعود و ربانی و در کل شورای نظار کردند دقیقا شبیه کاری است که امروز گروه تروریستی طالب میکند. حتا بدتر ازین!
مسعود و ربانی قدرت را انحصاری کردند مسالهای که مزاری و هزارهها را به اعتراض و دادخواهی واداشت.
در ضمن قضاوت بفرمایید که بالاخره همین مسعود و شرکای شان بود که زمینه ورود و ظهور بلای بنام طالب را فراهم کرد و سرانجام تا دروازه کابل رساند.
با احترام
>>> Hadi Hedaiat
ما باید قتل عام را محکوم کنیم، ما باید کاری کنیم که کسی به خاطر تبار، مذهب و ... کشته نشود، ما باید عاملان جنایات را به عدالت بکشانیم. دغدغه روشنفکران باید این باشد.
>>> Ehsan Ahman
عالی بود جناب است. مگم من همین را اضافه میکنم که:
گربه مسکین اگر پر داشتی، تخم گنجشک از جهان برداشتی!
باورکنید اگر قوم هزاره همین قدرت اوغان یا تاجیک را داشتی حالا گنجیشک تاجیک و پشتون در افغانستان پر نمیزد... ولسلام.
>>> محمدامان احمدی
عالی، دقیق و سنجیده بیان نمودید.
مشکل این جاست که تفاهم وجود ندارد، اگر تفاوت ها درک شوند و احترام به ارزشها و هنجارهای همه اقوام و مذاهب گذاشته شود؛ خود برتر بینی و انحصار طلبی از بین برود تمام مشکلات رفع خواهد شد.
>>> Sami Ghafori
امروزه بسیار افراد انگوشت شمار دیده میشود که این مسائل را درک کند، انتقادپذیری وجود ندارد هر کس خود را پاک و بی نقض جساب دارد و جای منتقد حد اقل زندان است و بالاتر، مخصوصان اگر قوم پشتون را کسی نقد کرد، تاجک به دادش میرسد.
>>> محمد یاسینی
تاجیک با هزاره مشکل ندارد
ولی با باند وندی های مزاری مشکل است جور آمد
این گرو را پشتونها خوب به حساب شان میرسد
با وجودیکه مزاری را پشتونها کشت به دختر نه ساله شان رحم نکرد سر برید هنوز هم زمین های شان را هر روز میشنویم در جاجای غضب میکنندخود شان از خانه های شان میکوچانند باز هم شرم و حیا ندارند دست از خوش خدمتی شان برنمیدارند
هر مناسبتی از تاجیکها باشند این باند وندی ها بی محابا حمله میکنند توهین تحقیر و دشنام میدهند
>>> Reza Kohsaran
نفرین تاریخ
دعای خیر به سردار محمد داود خان بنیانگذار زندان پلچرخی
القصه باچشم گریان :
شب زنده داران اهالی صاحب حال کافهٔ شب زده ها ، من از دخمهٔ های مرگ قصه میکنم . جایی که انسانیت و انسان فقط بخاطر ارضای جنون سادیستی رهبران و نوکران شان به شکل قرون وسطایی تحقیر ، شکنجه و نابود میشدند . من زندانهای دهمزنگ و پلچرخی را از نزدیک دیده و زیسته ام ولی هیچ دهشتکده دیگر به اندازه این دو زندان مخوف نبودند .
۱ _ سیاه چاه های ارگ شاهی
در سال ۱۳۵۲ نخستین جمهوریت برپاشد و من بحیث افسر جوان وارد گارد جمهوری شدم . ضیا مجید قوماندان ما رهبری افسران جوان خواستار تغییر را بعهده داشت . ارگ شاهی به مرکز نظام جمهوری مبدل شد و تلاش برای پاکیزگی ارگ آغاز گردید . حکایت کثافت ارگ شاهی را روزی قصه خواهم کرد .
وقتی ما وارد ارگ شاهی شدیم آنچه بیشتر جلب توجه میکرد اشکال مختلف زندانهای شاهان و امیران ما بود ، زندان برج ، اسارتگاه سردار نصرالله خان ، زندان کوتی باغچه و سیاه چاه . اینجا شکنجه و عذاب با دبدبه و شکوه سلطنتی دیوار به دیوار قرار داشتند ، شاید ضجه و فغان زندانیان موسیقی آرامش بخش روان امیران ما شمرده میشد . دشمن هرچه دم دست باشد ، انتقام آسانتر است . برای قوماندان گارد و افسران تحت امر او تحمل این محلات کثافت و نکبت غیر قابل تحمل بود .
ضیا مجید تصمیم گرفت گدام زباله ها بنام ارگ را به مرکز پاکیزه جمهوریت تبدیل کند و گارد جمهوری به کندک های تنظیفات مبدل گردید . قوماندان تصمیم گرفت تا سیاه چاه را ازمیان بردارد و ننگ شاهان قدیم را مسدود کند . بپاس دوستی های قدیمی وهمصنفی گری به جناب ضیاء مجید مشورت دادم که سیاه چاه را سالم نگهدارد تا نسلهای بعدی بدانند که بر پدران شان چی گذشت . ضیا مجید گفت :
اگر این شکنجه گاه را نگهداریم کِی ضمانت میکند که بازهم از آن استفاده نشود ، بهتر است آن را مسدود سازیم تا هوس بکارگیری آن از میان برود . قوماندان حق داشت ورنه با این همه دست بدست شدن ارگ وزعامت حفیظ الله امین سفاک ، شاید تن صدهاتن دیگر نیز در همینجا می پوسید . این گوشه ارگ با ریختن بالاتر از چند صد لاری خاک توسط شاروالی کابل و نقلیه اردو پُر و مسدود گردید .
۲ _ زندان چاه آهو در پنجشیر
در ماه سرطان سال ۱۳۶۴ بحیث آدم مسئول حقیقت یاب به پنجشیر اعزام شدم . زندان چاه آهو نمونه بدتر سیاه چاه های عبدالرحمان خانی و شاید هم چنگیزی شمرده میشد . در غار تنگ ، تاریک و نمناکِ این سلاخ خانهٔ بدون هوای کافی صدهاتن از زندانیان را پهلوی هم می چیدند . بقول شاهدان عینی دسترسی زندانیان به غذا و آب و رفع ضروریات انسانی محدود بود وحتی برابر یک پکول جای برای نشستن واستراحت این مغاره نداشت وهمه صحن مغاره پراز خون انسانهای زبح شده بود . محافظان این مغاره کوهی زندانیان را با بی رحمی تیربارن میکردند تا جا برای اسیران جدید باز گردد . تعدادی هم که مریض و ناتوان میشدند بادستهای بسته جان میدادند و بعد به دریای پنجشیر افکنده میشدند . در ترکیب زندانی ها سربازان و افسران جمهوری افغانستان ، معلمان و کارمندان دولت پنجشیریهای که در پنجشیر ایفای وظیفه میکردند و مخالفان شخصی و رسمی آمرصاحب قرار داشتند .
در کتابچه فرسوده نام تعداد زیادی زندانی ثبت شده باقی مانده بود و صفحات زیادی هم نابود شده بودند .
بدترین صحنه زندگی من داخل شدن در این مسلخ انسانی بود ، به هدایت آمر صاحب به بیرحمانه ترین شکل زندانیان را کُشته بودند . مغاره از سرهای بریده ، و اندامهای مثله شده پُر بود . زندانبانان در وقت گریز فرصت نیافته بودند تا تمام اجساد را به دریا بیاندازند . صدها تن از ساکنان خود محل در میان حوض خون به دنبال عزیزان خود سرگردان بودند و برخی هم در کناره های دریا جسد عزیزان خود را می پالیدند . مدت کوتاهی که من آنجا بودم از تعدا زیادی اجساد بدست آمده ، ۷۲ تن آنان معلمان مکاتب پنجشیر وباقی افسران و سربازان قوای مسلح تثبیت شد . جستجوی بالاتر از صد جسد دیگر در استقامت دریای پنجشیر ادامه داشت .
خاطره ام از زندانهای دهمزنگ و پلچرخی جداگانه خواهم نوشت و بحیث یک افسر به روح تمام قهرمانان راه آزادی و ترقی افغانستان سر تعظیم فرود می آورم .
گور خونین شهیدان بتو آواز دهد
آتشی را که فروزان شده خاموش مکن
ما به امید وفای تو گذشتیم زجان
دوستان را مبر از یاد و فراموش مکن
>>> وفی فرنود
من از چند روزی که صفحهای اجتماعی خودت را در دسترس دارم؛ موارد مختلف از نوشته های متناقض خودت را شاهد استم.
در یکی از نوشته هایت عشق را به عنوان یک پدیدهای سنتی و رسم و فرهنگ فریبنده و اغواکنندهای دهاتی که با مدرنیسم، عقلانیت و شرایط امروزی زندگی بشر منافات دارد، قطعا منتفی اعلام کردی.
روز بعد متوجه شدم که در موقف یک مجاهد زادهای اخوانی ظاهر شدی و به وصف و اغراق از یک رهبر جهادی و یک قهرمان برساخته و جعلی پرداختی.
حالا هم در موقف یک میانجی که باور به قهرمانگرای های اسطورهای در جامعه دارد، توده هارا تشویق به تقویت علایق شان به قهرمان پروری میکنید. در حالی که اگر کمترین فهم از مفاهیم مدرنیسم و عقلانیت داشته باشی، به این درک رسیده اید که اسطوره گرایی و قهرمان پروری فقط از ویژگی های جوامع سنتی بوده و یکی از عوامل مهم در عقب ماندگی چنین جوامع است.
چون اسطورهگرای و قهرمان پروری باعث میشود، که توده ها فقط به همان باور آرمانی شان اتکا کنند و به دنبال هیچ رویکرد جدید برای رهای از وضع موجود نباشند.
همچنان یکی از رهآورد مهم قهرمان پروری های قومی و سمتی، برخورد های دگم اندیشانه در میان اقشار مختلف جامعه است و باعث ایجا د شکاف ها، فاصله و حتا تضاد منافع میان اقوام و مذاهب مختلف میگردد.
از طرف دیگر، گرچه تظاهر گاندی به رعایت اساسات مذهب هندونیزم غیر عقلانیست. اما در آن شرایط فقط هدف گاندی رهای از استعمار بریتانیا بود و این داعیهای مذهبی اکثریت مطلق جامعه هند را تحت چتر این داعیه علیه استعما منسجم و متحد میکرد. اما در جامعه افغانستان مساله فرق میکند و قهرمان پروری های چندگانه قومی و سمتی به عوض یکپارچگی که از نیاز های مبرم جامعهای ماست، تفرقه و چند پارچگی و تضاد و شکاف بیشتر به میان می آورد.
راه حل ما در چنین شرایط رهای از همه سنت ها و نگرش های قومی، مذهبی و سمتیست و ایجاد یک داعیه ای کلان ملی که بتواند همه مردم جامعه را زیر یک چتر بزرگ وحدت ببخشد.
پس لطفا اگر فهم از مسایل مهم شرایط و وضع جاری ندارید، حد اقل از این توصیه ها و رهنمود های عجولانه دست بردارید و برای مردم آگاهی کاذب و چالشساز پخش نکنید.
>>> Jawad Taiab
استاد ساقی عزیز لااقل من متوجه نشدم
1: هنگامیکه مناسبات میان «تاجیک» و «هزاره» در شرایط واقعی به جنگ خونین کشیده میشود در کدام شرایط ایدال و فانتزی میتواند اتحاد طبیعی داشته باشند؟
2: اینکه «هیچ رهبری معصوم نیست و باید نقد شود» چرا باید « از نظر «سیاسی» سکوت کرد ویا «رهبران» را نقد نکرد! آیا سیاست فقط پوپولیسم و عوام فربیست»؟ میدانم که این گفته بیشتر برای جنگهای کابل است که باید مثل جنگ صحابهها به قول شما به خدا واگذار شود اما فکر نمیکنید که یک ناسونالیست عظمت طلب هم خواهد گفت که جنایات تاریخی عبدالراحمن و طالبان تروریست را هم حواله خدا کنید»
3: به آزادی مردم احترام شود یا به عقیده و خرافات که «مردم» باور دارند. اگر به عقیده، و آن هم خرافات، خب خیلیها ممکن به عبدالراحمن جانی و باور طالبان در خیلی زمینهها هم باور باشند. پس به آن هم باید احترام شود؟
4: در متن شما به قول بندک اندرسون «تاجیک» و «هزاره» دو اجتماع تصوری تصویر میشوند آن هم یکپارچه و یک صدا، در حالیکه در واقعیت حداقل من شکاف های درونی چون طبقاتی، مذهبی و جناحی فراوانی درون هر کدام میبینم.
5 : اگر از کل روحیه ناسیونالیستی قومی متن بگذرم نهایتا این تجلیلها از مزاری و مسعود امر تاریخیست یا یک کنش برای تقویت اجتماع تصوری؟
>>> Pardis Safi
تا هنوز از قلم به دستان همچون شما ندیده ایم تا برای اتحاد ملی اقوام ساکن در افغانستان به رزم بپردازند همیش قضاوت ها پهلو دار بوده تا از گردن خود طوق تعصب و تک قومی را بر نداریم ملت واحد نخواهیم شد مسله دیگر اینکه ما حقیقت همدیگریم اگر کسی بخواهد یا نخواهد این در کشور تحمیلی است کسی نمی خواهد جایش در بین ما نیست
بهتر است از این اصل پیروی کنیم :
قدر زنده را بدانیم
محفل گرامی داشت تدویر می شود یکی بر میخیزد و بر طبل یک قوم خاص تا توان می کوبد بعد دیگری برخیزد نامه سرایی ادب را مینوسید به دور از ادب و اخلاق
در محفل دیگری خانم نذیره کریمی چیزی دیگری بیان میکند
>>> Suhrab Muslih
اصالت زیادی تاجیک ها هزاره هستند یعنی هزاره ها می ترسند اگر تاجیک به قدرت برسد ممکن خیل عظیم دیگر تحت تاثیر رفته خودرا تاجیک بنامند. من زیادی فامیل های هزاره را دیدیم حتی شیعه بودند تذکره خودرا تاجیک گرفتند
>>> محمدظاهر شهرستانی
عالی
ولی از داوری در باره علی و معاویه گفتید، بعضی سکوت ها با اینکه حق و باطل واضح است آیا خیانت نیست
>>> Sekaram Sekaram
در طول نيم قرن گذشته همه قدرت سیاسی به دست پارسی زبانان و بالخصوص تاجیکها بود به این جغرافیا چه کار کرد؟
مصیبت های گوناگون که دامنگیر این جغرافیا در پنجاه سال گذشته بودند در دو صد هفتاد سال گذشته نبودند.
شما میخواهید آفتاب را به یک انگشت پنهان نمایید.
>>> Ashraf Karimi
بسیار دروست و عالی نوشتید
در ضمن هزاره ها و تاجیک ها ضمن یادبود و تکریم از جایگاه مسعود و مزاری آنها را قابل نقد بدانند و مصؤن از خطا ندانند به نفع شان است.
>>> Zubair Bayanfar
ساقی صاحب درود!
از نوشتار برمیآید سابقهای اربابی داشته باشی. زود زود به حلوفصل دعوی میپردازی. شما میان دو قوم مصلحت روا میدارید انگار خیر ازلی است و یک قوم را پیشا پیش، شر قلمداد کردهاید. هیچ نسخهی قومی خیر نیست. روی روایتی بنویسید که انسان ملاک تکریم باشد.
>>> Abdul Khaliq Salemi
حرف های شما خیلی منطقی است
اما
این مثله قومیت نژاد منطقه مذهب در افغانستان گم شدنی نیست
و راهحلی هم برای ان وجود ندارد.
>>> Behtash Rahyab
درست است که هر قوم حق دارد رهبران خود را گرامی بدارد و به آنها احترام بگذارد؛ مسألهٔ سالگرد مزاری یا مسعود، احترام به رهبران قومی است و هیچ ایرادی در این نیست. این حق مسلم مردم است که شخصیتهای خود را ارج نهند.
اما نکتهٔ مهم و قابل انتقاد این است که وقتی رهبران یک قوم جایگاه سیاسی و قدرت را انحصاری در دست میگیرند، نتیجهٔ آن چیزی جز بدبختی، عقبماندگی، آوارگی و ویرانی کشور نیست. تجربهٔ افغانستان نشان داده که حکومتهای تکقومی، چه پشتون، چه تاجیک، چه هر قوم دیگر، همواره باعث شد که دیگر اقوام به حاشیه رانده شوند، منابع ملی غارت شود و کشور نتواند به توسعهٔ پایدار برسد.
اینکه مسأله را به احترام قومی محدود کنیم و از نقد رهبران خودی پرهیز کنیم، خودش نقطهٔ ضعف بزرگی است. روشنفکری و عدالتطلبی یعنی همهٔ رهبران، فارغ از قوم، باید پاسخگو باشند و مردم باید بتوانند انتقاد کنند بدون ترس از تهمت قومگرایی.
در نهایت، دفاع از رهبران قومی قابل فهم است، اما تمرکز قدرت در یک قوم، هرگز به نفع کشور نبوده و نخواهد بود. تجربهٔ تاریخی افغانستان نشان میدهد که تنها راه پیشرفت واقعی، مشارکت متوازن همهٔ اقوام در رهبری و ادارهٔ کشور است، نه حکومت تکقومی.
>>> امیرجان عارفی
جناب استاد فعلا در افغانستان هر کس و هر قوم و هر مورخ که از هر قوم باشد بنفع خود و قوم و رهبر خود مينويسد دقيقا مورخ پښتون بنفع رهبر پيشوا و قوم خود مينويسد مورخان تاجک و هزاره و ازبک هم چنان ميکنند هر يک از مورخين خود و قوم خوده وارث اصلى اين سرزمين معرفى ميکند مشکل اصلى ما نبود احترام به يکديګر و ارزش هاى يکديګر است طبع اګر يکى به اميرعبدالرحمان خان توهين کند شايد از دار و دسته امير به جناب مقابل و رهبران جناب مقابل توهين و تحقير روا بدارد را حل جز از احترام بيکديګر چاره ديګر نيست
>>> Sulaiman Hamkar
قوم پرستی اگر کار خوب است یا خوب نیست، هر کی نظر و برداشت خودش را دارد ، اما نوشته بالا را که خواندم کاملا درست یک واقعیت کامل واضح و بروی منطق استوار است، تا وقتیکه همه مردم فهم ودرک درست از جامعه و روابط اجتماعی پیدا نکند، همین ملامت و سلامت وجود دارد.
>>> فضل الدین محمدی
دقیقا جناب استاد واقعا متن خیلی ها پر مفهوم و پر محتوا بود، و تا آخر این متن خواندم. ولی در جامعه که ما زندگی می کنیم، دلیل عقب ماندگی ما مردم تعصب و قوم گرای است.
کاش همه ی مردم مانند اندیشه شما طرز دید و تفکر می داشت تا جامعه با این مشکلات دچار نمی بود.
>>> ۱ - هر قوم حق دارد، از قوماندان و رهبر خود تجلیل نماید، اما درحد یک یک شخصیت منطقوی و یک قومی، اینان هیچگاهی به تمام اقوام تعلق نداشتد، زیرا سایر اقوامرا دشمن خود میدانستند، و در مقابل آنها جنگهای خونینی را براه آنداخته بودند.
٢ - حبيب الله كلكاني واقعن يك دزد بود، دزد بهر مقامي كه برسد، بازهم دزد است، يك دزد را نمیتوان تطهير كرد، قبل از غصب قدرت، حبيب الله و شركا از طريق قطاع الطريقىء امرار معاش ميكردند، ولي بعد از غصب قدرت، بيت المال و تمام هست و بود مردم در اختيار آنان قرار گرفته، و همه چور و چپاول گردید!
۳ - این جنگ سالاران قاتل مردمان افغانستان بودند، هیچ گاهی مردمان عاقل دشمنان خودرا قهرمان خطاب نمیکردند، این کار یک مشت چپاولگر همفکر آنان بود !
۴ - برای شناخت خوب و بد در جوامع متمدن انسانی نورم های مشخص وجود دارد، ولی در جوامع عقب مانده و پیرو قومگرایی،لسان گرایی، تنظیم و سنتگرایی معیار شناختن خوب وبد بر همین اصول استوار است، در نزد اینان هیچ فردی در قوم شان بد نیست اگرچه قاتل ، دزد و چپاولگر باشد، قضاوت در مورد دو شخص فوق الذکر هم تابع همین اصول بوده است !
روشنترین دلیل و گواه دشمنی تاجکی بر علیه هزاره ها واقعه افشار است، هکذا میخ کوبیدن های هزاره ها در فرق تاجک ها فراموش ناپذیر است، نرفتن تاجک و هزاره هابه قندهار کمزوری آنان را در مقابل پشتون ها نشان میدهد، نه انسانیت و با فرهنگ بودن آنها را !
>>> ۶ - جنگ کابل کدام مسله ساده نبود، که از آن چشمپوشی کرد، ونه هم اشتباه كوچک بود، بلکه این فاجعه بزرگ نتیجه قدرت طلبی و خودخواهي خاص جمعيت و شورای نظار بود، كه در ابتدا و به اساس تفاهم نامه جبل السراج يك اقوام غير پشتون بر علیه آنان جبهه گرفتند بعدن استاد ربانی و مسعود فكر كردند، به تنهايء مي توانید يك حكومت يك قومي را بر قرار سازند، همان بود، كه نه تنها عليه پشتون ها، بلکه علیه هزاره ها هم دست به تعرض زدند، نتیجه این خودخواهی ها بروز جنگ داخلی خونین و ویران کن بوددرينمورد مسوليت رباني و مسعود خيلي زياد بود.٧- نه تنها عبدالطيف نظري، بلكه هزاران نفر دگر از غیر پشتون درین آرزو استند، که به آنها در حکومت یک مقام داده شده و جایداد های غصب شده شان دوباره مسترد گردد ، برای اینها مسله دیموکراسی و حقوق بشر و زن اهمیت ندارد.
۸ -اگردوستم، پیروان مسعود و هزاره ها واقعن در بین ملیت های خویش محبوبیت داشته باشند، چرا به وطن نه می ایند و علیه حاکمیت موجود جبهه گیری نه میکنند، و مردم خویش را ازین مصیبت نجات نه میدهند؟
واضح است که اینان توان مبارزه را ندارند، و نه هم مردم دزدان آزموده را دوباره آزمایش نه می کنند، فقد یک راه باقی می ماند و آنهم مبارزه فیس بوکی !!؟؟
این رهبران کسانی نیستند، که در راه تحقق اهداف اقوام خویش جانفشانی کنند، توقع خیر از اینان بیمورد است !
>>> سلام به همه خوانندګان عرص میکنم!
بدبختانه به موضوعات ۵۰ سال اخیر افغانستان از زاویه قوم، مذهب او قدرت تحلیل و تفسیر میشود. در نوشتار اقای ساقی یاد میشود که تاجکان نمیتوانند برچی را تصرف کنند! با انکه در قدرت هم باشند. دولتداری کمونیست ها تحت انتقاد و حتی منفور ایت که زمینه اشغال شوروی را رقم زدند. گروه مجاهدین حزب اسلام، جمعیت، وحدت اسلامی و دیگرا مسئول خانه جنگی ها و ماکولطوایفی بودند! با اتحاد تاجیک، اوزبیک و هزاره توازن اجتماعی قسمی رقم خورد که در مقابل حزب اسلامی با هم جنگیدند و در بین خود کودتا های عظیمی و دوستم را سر دادند، فاجعه به نام افشار روخ داد و در دیمزنک اصطلاح (قورت و قوروت) به وجود امد! بر دیوار ها نبشته شد که: از زن هایتان سیر سدیم و امسال هم! جنرال بابر و سپاه پاسداران مشاورین ربانی و مزاری شدند، یعنی از اشغال شوروی خلاص و اشغال ایران و پاکستان شکل گرفت و روسیه هم مداخله خودرا تقویه کرد! افغانان از قطره باران به ناوه نشستند! در مداخله امریکایی ها هم الیانس شمال اوزبیک، تاجیک و هزاره رول اساسی داشتند! گذشته بکذشت زو مکن یاد و به آینده در آیینه جغرافیا و اقوام افغانستان فکر کنید، که به جای قهرمان و بابا ردایی یک لقمه نان بیابند و عزت امیر پ غریب تضمین شود! رقاصی و غوغا در روز قهرمان-ستایی به سود هیچ افغان نیست! در پشتون ها نجیب، کرزی، اشرف غنی زاینده اشغال هستند، صرف مردم کم معلومات برایشان لقب زدایی میکنند! موفق باشید، وسلام
>>> جناب علی اندیشمند گرامی.
کمی اندیشه کنید!!!
آقای عادلی یک گوشه یی از مشکلات داخلی سیاست بازان احزاب شیعیه افغانستان را باز گو کردند و ربطی به مسعود نداشت.
در داخل احزاب هشتگانه تا زمانیکه تبدیل شد به حزب وحدت و در کنارش حزب حرکت محسنی قصه های خوش و نا خوش زیاد وجود دارد که باید گفته شود و تحلیل شود و آسیب شناسی شود و ارزیابی شود و در نهایت منفی هایش کنار گذاشته شود و مثبت هایش در کار زار های بعدی در نظر گرفته شود.
به این میگویند نقد خودی
اگر حوصله شنیدن نقد را ندارید هنوز به پختگی نرسیده اید ،
تمام اقوام ساکن افغانستان در گذر زمانه و تاریخ دچار لغزش ها و اشتباهات شده اند که اگر آسیب شناسی نشود در آینده بار ها و بار ها تکرار خ اهد شد.
>>> صاف و ساده
در جنگ دولت ربانی با گلبیدین مزاری و یاران اش میتوانستند بیطرف بمانند و بعد ختم جنگ با تحلیل حالات و مقتضیات زمان با جانب پیروز وارد مذاکره میشدند.
اما ایرانی ها نقشه خود را داشتند و حزب وحدت را وسیله قرار دادند.
در مذاکرات دولت ربانی با حزب وحدت در سفارت ایران این سفیر ایران بود که با حرکات سر و چشم حرف روی زبان حزب وحدت میگذاشت.