استاد مایل داشتن ویزای دایمی معتبر برای مسافرت، گرفتن مجوز برای نشر مجدد کتاب های شان که مدت ها مجوز چاپ را ندارد، تابعیت افغانستانی خود را نگه خواهند داشت و نیازی به گرفتن تابعیت ایران را ندارند | ||||
تاریخ انتشار: ۱۳:۱۵ ۱۳۹۹/۵/۱۳ | کد خبر: 164400 | منبع: | پرینت |
درمورد درخواست احتمالی استاد نجیب مایل به گرفتن تابعیت ایران هیچ مدرک معتبری وجود ندارد، که شخص استاد مایل چنین درخواستی را از ایران نموده باشند، احتمالا اینکه جمهوری اسلامی ایران به جناب مایل چنین پیشنهادی را نموده باشند خیلی بیشتر است.
اخبار تابعیت ایران به جناب استاد مایل پس از آن در رسانه ها مطرح گردید، که فرزند استاد مایل در اعتراض به اعمال سخت گیرانه ای که مقامات ایران در مقابل استاد در عرصه های گوناگون به خصوص ویزای اقامتی یکساله که استاد مجبور بودند هرساله برای گرفتن ویزا ساعت ها در اداره اقامت بیگانگان منتظر نوبت بمانند میباشد.
در سال های گذشته که بنده استاد مایل را در منزل شان در تهران ملاقات نمودم، نگرانی شان از نداشتن یک ویزای معتبر، همواره ایشان را ناراحت میساخت و از اینکه نمی توانستند دقیق در چنین شرایط نا مطلوبی به پژوهش های علمی و عرفانی بپردازند و نمی توانستند آزادانه سفر کنند و از زادگاه شان شهر هرات دیدن نمایند و یا بتوانند پسر نوجوان شان را که معلول است به اروپا و هندوستان برای تداوی ببرند رنج می بردند.
جناب استاد مایل سال ها با نهاد های معتبر دولتی مانند مرکز پژوهش های آستان قدس، کتابخانه مجلس شورای اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی همکاری داشتند و دارند. استاد مایل هروی برای گرفتن ویزای اقامتی یکساله در طول نزدیک به ۵۰ مرتبه در سال هایی که در ایران کار می کردند به اداره اقامت بیگانگان در تهران رفت و آمد می کردند، تا ویزای یکساله بگیرند که بدون شک این نگرانی ها در کارهای تحقیقاتی و نوشته کتاب های ادبی که برای تکمیل آن تلاش میکردند اثرات منفی داشت.
موضوع خانه ای که در تهران در آن زندگی میکردند و بیش از هزار جلد کتاب های ارزشمند در آن نگهداری می شد، اسناد معتبری نداشت و از طرفی بیمه بازنشتگی نداشتند و از این بابت پولی برای شان پرداخته نمی شد. میتوان گفت که زندگی شان با یک پسر معلول در تهران با آن جاه و مقامی که جناب استاد مایل داشتند و بارها تقدیرنامه هایی از طرف روسای جمهور ایران و سایر اساتید دانشگاهی ایرانی به ایشان تقدیم می شد، یک زندگی بسیار اسفناکی داشتند. بنده که در منزل شان در تهران با ایشان مصاحبه و صحبت داشتم، استاد می خواستند برای بنده چای درست کنند بنده نگذاشتم و مقداری آب برای خود گرفتنم.
نقش افغانستان در ۱۹ساله گذشته در مورد شخصیت بی نظیر استاد نجیب مابل هروی در عرصه ادب و عرفان چه بوده است؟ حکومت بی کفایت افغانستان در این مدت از استاد مایل دعوت نکرده است تا برای مدتی به افغانستان سفر نموده و در کنفرانس ها و سیمینارهای ادبی در دانشگاه کابل و دانشگاه های سایر ولایات افغانستان سخنرانی نموده و یا مدت چند ماهی تدریس نمایند. این احتمالا برمی گردد به تعصب زبانی، که در حلقاتی در ارگان های دولتی وجود دارد، این در حالی است که کشور همسایه از داشته های استاد مایل بهره می گیرند ولی حکومت افغانستان به آن ارزش نمیدهد.
حالا تابعیت برای چه؟
در ایام جوانی که استاد نجیب مایل هروی انرژی بیشتری داشت و می توانست خدمات ارزشمندی به ادبیات فارسی خصوصا برای فارسی زبانان ایران، افغانستان و تاجیکستان انجام دهند و در کنفرانس های ادبی بین المللی شرکت نمایند گذشت و حالا با سن بیشتر از ۷۰ سال، که پسرشان با اتش زدن خود مقامات ایران را بیدار ساخت چه سودی دارد؟
زندگی استان نجیب مایل هروی در تهران؛
استاد نجیب مایل هروی که به عنوان استاد در دانشگاه ها و پژوهشکده های ایران همکاری داشتند، در وضعیت نامطلوبی در تهران بسر می بردند. این استاد مهربان و مظلوم هیچگاه از کسی شکایت نمی کردند، ولی اینکه در قلب شان فریاد برای انسان دوستی و محبت مانند اتشی زبانه می کشید، فقط خود شان آگاهی داشتند و نزدیکان شان احساس می کردند.
استاد نجیب مایل هروی، مولف، پژوهشگر و نسخه شناس افغانستانی که در کارنامه 50 ساله پر افتخارش، تالیف، تصحیح و بررسی بیش از 30 کتاب و نگارش صدها مقاله به چشم می خورد، امروز چنین عارفی گمنام، با مشکلاتی عدیده، روزهای خود را در مشهد به شب می رساند. حدود بیشتر از سه سال، که استاد از تهران به مشهد آمدند و رسانه ها از وضعیت بحرانی جسمی و روحی شان خبردادن خیلی از دوستان ناراحت و جویای احوال شان بودند. بنده نیز حدود ۲ سال قبل در مشهد به دیدن شان رفتم، جناب مایل بسیار افسرده به نظر می رسیدند و از اینکه نمی توانستد برای فرزند معلول شان کاری انجام دهند، بسیار رنج می بردند. بنده پس از دیدار شان عازم هرات شدم بعدها از المان هم با ایشان ارتباط تلفنی داشتم، تا اینکه از آتش زدن پسر بزرگ شان به عنوان اعتراض از اداره اقامت بیگانگان از طریق رسانه ها مطلع شدم، حالا گویا گفته میشود برای شان تابعیت ایران داده خواهد شد.
(به احتمال بسیار قوی استاد مایل داشتن ویزای دایمی معتبر برای مسافرت رفت و برگشت به ایران، گرفتن مجوز برای نشر مجدد کتاب های شان که مدت ها مجوز چاپ را ندارد و به دست آوردن حقوق بازنشستگی شان در چند سال گذشته، تابعیت افغانستانی خود را نگه خواهند داشت و نیازی به گرفتن تابعیت ایران را ندارند)
محمود منجم زاده
>>> ....جکومت متعصب افغانستان ، که زمینه سفر استاد مایل را به افغانستان فراهم نساخته است ، تا جامعه ادبی افغانستان او را بیشتر بشناسند و از سخنرایی هایش مستفید گردند. در صورتیکه مقام علمی ستاد مایل هروی به مراتب از سلمان لایق بالاتر است ولی چون استاد مایل با آن مقام والای ادبی پشتون نیست ، حکومت افغنستان به او توجه ندارد .
>>> اگر افغانستان در شعله های جنگ تعصب و جهالت نمی سوخت و رهبران ستم پیشه کمی عقل وخر د می داشت سرنوشت استاد مایل هروی این گونه نبود
>>> ایران برای آینده خود پلان میسنجد.
یک وقت دعوی خواهد کرد که هرات جز خاک ایران است و خواهد گفت که استاد مایل هراتی خودش تابعیت ایرانی دارد.
چطور امکان دارد که استاد مایل هراتی تابعیت ایران را داشته باشد و هرات جز خاک افغانستان باشد؟
در ویکی پیدیا نیز نوشته کرده اند که انگلیس ها میخواستند هرات را برای ایران گرو بدهند،اما ایران قبول نکرد و خواهان یکجا شدت هرات با ایران شده بودند.
>>> غنی یک پسر بچه پشتون که در پاکستان زاده شده و بزرگ شده را که فقط چند گلمه کمپیوتر یاد داشت به صفت نابغه به حضور پذیرفت چون اول نمره شدن یک هزاره در کانکور کونش را سوختانده بود مگر استاد مایل را کسی در این وطن ارزش نداد.
هر کس هرچه میتواند همین حالا انجام دهد و بعد از مرگش لازم نیست گریبان پاره کنند و سیمینار یاد بود بگیرند.
غفور لیوال که اصلا" خواب است چون استاد مایل دغه نیست.
>>> بنده خدا تابعیت ایران رو گرفت تموم شد رفت
>>> واه واه نژاد پرستی و قوم پرستی تو این خبر داره بیداد میکنه که نویسنده با افتخار از اینکه مایل هروی تابعیت ایران نگرفتند حرف میزنه
و بارها از این نویسنده مطلب خوندیم که ایران به افغان ها داخل ایران تابعیت بدهد ولی مثل اینکه برای مشاهیر فرق میکنه .از طرفی گردانندگان افغان پیپر خواهان تابعیت دادن به افغان ها در ایران هستند ولی دادن تابعیت ایرانی به آقای هروی رو ننگ میدونن خحالت بکشید از دورویی خودتون چند وقت پیش مطلب نوشتید که ارزش تو جمهوری اسلامی ایران نیست چون به استاد تابعیت نمیدن
الان با افتخار از نگرفتن تابعیت میگید
مدیون منی اگر منتشر نکنی حلال نمیکنم
>>> شما یه بار میگید تو ایران به افغان ها میگن بیگانه و این نژاد پرستیه ولی الان اسم اداره اتباع رو نوشتید اداره بیگانگان الله علم که شماها کی هستید دیگه
بعد از ایران انتقاد میکردید که تابعیت نمیده بعد الان با افتخار میگید نگرفته؟ گرچه که تابعیت ایرانی گرفت
تابعین ندن میگید نژاد پرسته تابعیت میدن میگین ننگه
و ایران میخواد مشاهیر ما رو مال خود کنه
....
>>> اولا تحقیق کنید بعد خبر با خوشحالی پخش کنید
ایران دو تابعیته رو به رسمیت نمیشناسه
یعنی چی؟ یعنی ایشون باید از طرف وزارت داخله افغانستان گواهی ترک تابعیت افغانستان رو بیاره
تاشناسنامه و تابعیت ایران بگیره که ایشون احتمالا روش نمیشده و از واکنش بعضی از افغان ها که بهش خاءن بگن ولی دید دیگه مردم و دولت افغانستان قدرش رو نمیدونن و تابعیت ایران رو گرفت
بعدش هم دوست عزیز امثال اقای هروی و شاعران و... تو محیط فرهنگی و هنری ایران که میشند مایل هروی همین الانم منابع دانشگاه های افغانستان و کتابها و مراجع کنندگان به اینترنت باید از سایتهای ایرانی تحقیق کنند که افتخار برای ما ایرانیان است که به همزبانان خودمون کمک کنیم
>>> الان این مطلب واسه اینه که داستان هموطن و طرفدار طالبان در ایران رو کم اثر نشون بدید؟
شما میگفتید این مهاجرین مظلومند و از دست طالبان فرار کردند ولی الان میبیم به مردم ایران دروغ می گفتید و حتی تو ترکیه هن هستند هواداران طالبان
واقعا که معلوم شد فقط مردم افغانستان مسیول عقب ماندگی و ویرانی کشورشون هستند
>>> این آقای مایل مانند یکتعداد دیگری ایرانی پرستی در خونشان است و کدام علاقه به زادگاهش ندارد تا این حد که حتا حاضرند جانشان را برای گرفتن تابعیت ایرانی که برای اکثریت خود ایرانی ها ارزشی ندارد از دست بدهد.چراغی که از دور بسوزد برای افغانستان فایدهای ندارد هر جا که خوش است آرام باشد.
>>> طوری که بنده از نوشته فهمیدم اینکه اگر جمهوری اسلامی ایران برای استادمایل ویزای معتبری بدهند که استاد بتواند بدن مشکلات از خارج و داخل شوند ، و حقوق بازنشتسگی شان را به رسمیت شناخته آن را بپردازد و مجوز کتاب هایکه تا حال اقبال چاپ را نیافتند صادر کنند دیگر نیازی به تآبعیت ایرانی ندارند . و باز طوریکه در نوشته دیده میشود استاد هواره ویزای یک ساله داشتن اند و هر ساله باید ساعت هادر اداره اقامت برای گرفتن ویزای یسکاله منتظر بمانند .
>>> همان تابعیت افغانستان با تمام حوق کاری شان در ۵۰ سال و خواسته های که مطرح شده از قبل حقوق نازنشتگی شان و .... اگر پاسپورت اریان بگیرند و بخواهن برای دیدن فامیل شان به امریکا بروند احتمال دارد برای شان ویزا ندهند
>>> یکی از نکات مهم در رابطه با جغرافیای خراسان و سیستان قدیم و مردمان آن این است که: در تاریخ ایران بعد اسلام، سیستان و خراسان از دو مرکز سیاسی جداگانه اداره می شد. یعنی مرکز حکومت سیستان در شهر زرنگ (مرکز نیمروز) بود و مرکز حکومت خراسان پیش از سامانیان در مرو و بلخ و هرات بود و در عهد سامانیان به بخارا انتقال یافت و در عهد طاهریان به نیشابور منتقل شد.
بدون شک و تردید میتوان گفت که ، «خراسان» و سیستان حداقل به مدت حدود 1500 سال نام واقعی و مخصوص بلاد شمالی و جنوبی مملکت ما بوده و خراسانیان با سیستانیان بطور کاملا پیوسته رابطه سیاسی و فرهنگی و نژادی داشته اند.
بیشتر تاریخنگاران و جغرافیدانان دوره اسلامی، خراسان و بلاد ماوراءالنهر را دو سرزمین جداگانه نوشته اند. یعنی اکثر آنها ممالک مشرق یا خاورزمین را دو بخش جداگانه بهنام خراسان و ماوراءالنهر ضبط کرده اند. آنان نواحی جنوب و غرب آمودریا را بهنام خراسان و مردمش را بهنام خراسانی نوشته اند، و بلاد شرق و شمال مرز خراسان را بهنام ماوراءالنهر یا سرزمین هیاطله و سرزمین ترکان نوشته اند.
شمار کمتری از جغرافیدانان عربی و فارسی زبان، مانند بلاذُری و دمشقی و ابن خردادبه خراسانی و عبدالحی گردیزی و... احتمالا بر اساس منابع پهلوی، سرزمین خراسان را چهار ربع نگاشته اند و ماوراءالنهر یا بلاد هیاطله را ربع چهارم آن شمرده اند.
یک) عبدالحی گردیزی مورخ دوره غزنوی (حدود 441 ق) نوشته است: « اردشیر بابکان ساسانی خراسان را چهار بخش کرده و برای هرکدام مرزبانى گماشت. مرو شاهجان. بلخ و تخارستان. هرات، پُشنگ و بادغیس. ما وراء النهر.»
دو) ابن خردادبه خراسانی در ذیل «خبر مشرق» در باره خراسان در دوره ساسانی نوشته است: « مشرق ربع مملکت است و خراسان تحت حاکمیت اسپهبد بادوسبان و چهار مرزبان قرار دارد و هر مرزبان در ربع خراسان مستقر است؛ یک ربع آن متعلق به مرزبان مروشاهجان و اعمال آن، و یک ربع آن متعلق به مرزبان بلخ و تخارستان، و ربع دیگر آن متعلق به مرزبان هرات و بوشنج و بادغیس و سجستان مىباشد. ابن مفرغ گوید که ربع دیگر آن متعلق به مرزبان ماوراءالنهر است»
سه) ابن فقیه (ق 3) و صفیالدین بغدادی (ق 8) به نقل از بلاذُری نوشته اند: خراسان چهار ربع است. ربع اول) ایرانشهر (ابرشهر، صفیالدین بغدادی ) است و آن شامل نیشابور، قُهستان، دو طبس، هرات، پوشنگ، بادغیس و طوس موسوم به طابران میباشد.
ربع دوم) مرو شاهجان، سَرخس، نِسا، باورد (اَبِیوَرد، بغدادی و مقدسی) مرورود، طالقان، خوارزم و آمل- که هردو در کنار رود بلخ اند- و بخارا.
ربع سوم) مناطق غربی رود بلخ که در هشت فرسخی آن واقع اند. مانند فاریاب، جوزجان، تخارستان عُلیا (طالقان، قبادیان و خِتِل یعنی وخش) خُست، اندرابه، بامیان ( و بلخ، مقدسی) بغلان، والج - شهر مزاحم بن بَسطام - ، روستای بنک (بیل، یاقوت و بغدادی) بدخشان - که مدخل مردم به تبت است- و ترمذ در [12 فرسخی] شرق بلخ، چغانیان، زم، خُلم و سمنگان میباشد.
ربع چهارم) ماوراءالنهر بخارا، چاچ، طرازبند، سُغد - یعنی کش و نسف (نخشب، یعقوبی) و روسیان (رویان، بغدادی، روبستان، یاقوت) اسروشنه، سنام قلعه مقنع، فرغانه و سمرقند میباشد»
به نظر میرسد که این عده از مورخان و جغرافیانگاران که ماوراءالنهر را نیز بهنام خراسان خوانده اند، به خراسان فرهنگی و سیاسی در دوره ساسانی و یا سامانی نظر دارند، نه به جغرافیای تاریخی و طبیعی و نژادی خراسان. شاید به همین خاطر است که منوچهری بلخی در اشعار خود از رودکی سمرقندی و ابوشکور بلخی و ابوالفتح بُستی بهنام حکیمان خراسان یاد کرده است.
>>> خودتان را گول نزنید خودتان هم میدانید افغانستان یک نام کاملا تقلبی و جعل انگلیس است و حدودش را هم انگلیس ترسیم کرد.
>>> اولا نویسنده یه جور نوشته استاد تو وضعیت اسفناک زندگی میکردن که انگار ایشون توی خرابه زندگی میکرد دوما:اونن خونه رو دولت ایران هدیه به ایشون دادند
سوما:اگر شما دیدید وضعشون انقدر اسفناک هست کمکی بهشون نکردی؟فقط مظلوم نمایی
در آخر نوشتید کشور همسایه داره از ایشون استفاده میکنه مثله اینکه یادتون رفته ایشون تو ایران مایل هروی شدن اگه تو افغانستان مونده بود احتمالا الان کارگر ساختمان بود منتم میذاره والا
بعدشم ایشون ده سال قبل انقلاب اونجا بوده ده سال بعد ازانقلاب هم که اصلا پاسپورت معتبر نداشته زمان طالبان هم که معلومه پنجاه بار ...
>>> نظر دهنده فوق تابعیت ایران که برای اکثریت ایرانی ها ارزشی ندارد برای اتباع افغانستان بسیار با ارزش است بطوری که چهل سال است ایران راترک نکرده اند
رستم زاده مشهد
>>> فهرست بخشی از شاعرانی که از قرن ۲ هجری به بعد نام کشور ایران را منحیث وطن ستوده و مدح کرده اند به این شرح میباشد:
حکیم ابوالقاسم فردوسی(قرن۴)
دقیقی طوسی(قرن۴)
ناصرخسرو بلخی(قرن ۴)
عنصری بلخی(قرن ۴)
رودکی سمرقندی(قرن ۴)
خاقانی شروانی (قرن ۵)
فخرالدین اسعد گرگانی(قرن ۵)
اسدی طوسی (قرن ۵)
نظامی گنجوی (قرن ۵)
فرخی سیستانی (قرن ۵)
سنایی غزنوی ( قرن ۵)
ارزقی هروی(قرن ۵)
منوچهری دامغانی(قرن ۵)
معزی نیشابوری(قرن ۵)
عطار نیشابوری (قرن ۶)
خیام نیشابوری(قرن ۶)
ظهیری فاریابی(قرن ۶)
انوری ایبوردی(قرن ۶)
خواجوی کرمانی (قرن ۶)
مولوی بلخی (قرن ۷)
سعدی شیرازی (قرن ۷)
کمال خجندی(قرن ۸)
محتشم کاشانی(قرن ۹)
عبدالرحمان جامی (قرن ۹)
کمال الدین اصفهانی (قرن ۹)
صائب تبریزی (قرن ۱۰)
فیض کاشانی (قرن ۱۰)
پروین اعتصامی(قرن ۱۲)
>>> به نظر من خوب کار کرده است تابعیت افغانی هیچ فایده ای برایش نداشت.
>>> او شخصی که نام شاعران را ردیف کرده است که ایران را منحیث وطن نام کردند!.
نام کشور ایران سیاسی فعلی در قدیم پارس بوده است و اما ایران (=آریانا در زبان رومی) نام اول افغانستان فعلی بود و نام دوم آن هم خراسان بود و خراسان ولایت پهناور بود که از پارس و آذربایجان و کرمان و مکران و خوارزم و ماد و اران هم بزرگتر بود.
نام ایران فعلی در زمان حکومت اولین قوم آریایی ماد(Media) نام داشت که بخش مرکزی پایتخت هگمتان نام داشت که در میان همدان و کرمانشان و آذربایجان واقع است و مردم کوردستان و آذربایجان امروز خود را وارث ماد میدانند در زمان حکومت دومین قوم آریایی پارس(persia) نام داشت که در زمان کورش هخامنش به اوج خود رسید و پایتخت در ولایت پارس تخت جمشید و پاسارگاد بود (در زمان هخامنش کشور در مراکز فرماندهی ساتراپ ها اداره میشد که مثلا برخی ساتراپها در شهرهای هرات و زرنج و دربند واقع بوده است) و در زمان حکومت سومین قوم آریایی پارث(parthia) نام داشت که مرکز اشکانی صددروازه در دامغان و اشکآباد(عشقآباد امروزی) بود و مردم پارث در نواحی خراسان و خوارزم متمرکز بودند. تا این زمان نام ایران منحیث کشور در آثار نیست، اما برای اولین بار سـاسـانیان این سرزمین را ایرانشهر یا ایرانویچ نام کردند و پایتخت ایشان در تیسفون شهر مدائن عراق امروزی بود.
>>> جواب آقایی که اشکال به نام ایران گرفت
اگر منظور تو زمان قبل اسلام است قبل اسلام هم در دوره ماد هم دوره پارس هم دوره پارت اشکانیان و هم دوره ساسانیان وسعت ایران فعلی در حداقل ممکن از دجله تا سند و از شمال تا جیحون بود و قطعا افغانستان فعلی را داخل میشد حتی تا مصر و دروازه چین و یونان و حبشه و یمن هم در حداکثر گسترش یافته بود.
>>> دریافت تابعیت ایران بر اساس خون هست یعنی اگر کسی هزار سال هم در ایران زندگی کند قانونا مشمول تابعیت ایران نیست و بر عکس اگر کسی ثابت کند که اصالتا ایرانی است حتی اگر خودش و پدرش و ... هم در ایران به دنیا نیامده باشند میتواند تابعیت ایرانی بگیرد
دادن تابعیت ایرانی از سوی دولت جمهوری اسلامی به هرکسی به هر عنوان و شکل و بهانه ای باشد غیر قانونی است
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است