تاریخ انتشار: ۱۸:۱۹ ۱۳۹۷/۸/۱۲ | کد خبر: 155700 | منبع: | پرینت |
یک حداقلِ اعتماد، برای برپاداشتن بیعدالتیها، ضروری است.
اعتقاد و اعتماد، مهمترین پیششرط ادامهی سیستم ثروتاندوزی است.
انسانی را که اعتماد میکند، آسانتر میتوان اغفال کرد، تا انسانی که حساب میکند.
کسی که خیال ندارد سرِ ما کلاه بگذارد، احتیاجی به اعتماد ما ندارد. چرا باید اعتمادکردن بهتر از دانستن باشد؟ بعضیها میگویند: اگر انسانها به هم اعتماد نداشتهباشند، همزیستی آنها ناسالم میشود. معمولن آدمهایی بیش از همه اعتماد ما را میخواهند که کمتر از هر کس دیگری با ما همزیستی سالم دارند. این واقعیت که تاجران و سوداگران بر قرارداد و ضمانتنامه تکیهمیکنند و نه بر اعتماد متقابل، بههیچ وجه رابطهی میان آنها را خراب نمیکند. ضمانتنامه و قرارداد به حُسن روابط آنها کمک میکند. آنها احتیاجی ندارند که به یکدیگر سوءظن داشته باشند، زیرا از یکدیگر ضمانتنامه در دست دارند؛ اعتماد میخواهند چه کنند؟ قرارداد، ضامن و همگونکنندهی علایق آنها است.
این اعتماد نیست که "انسانیت" را بهوجود میآورد؛ بالعکس، انسانیت اعتماد را غیرضرور میسازد. تزویر و ریا از سلاحِ اعتماد و اعتقاد استفاده میکند. برای مبارزه با ریاکاری، باید این عادت را در مقابل قویترها هم کنار گذاشت، و به جای آن، به سوالکردن و حسابکردن عادت کرد.
زیردستها سرباز در اختیار ندارند. قدرتمندان میتوانند زیردستانشان را به زورِ ارتش، پولیس و یا گرسنهگی، وادار کنند که در جهت منافع آنها کارکنند. وقتی که ضعف خود و قدرت دشمن چنین بزرگ باشد، انسان به آسانی به اعتقاد و اعتماد پناهمیبرد. انسان وقتی نمیتواند از خود دفاع کند، ناچار اعتماد میکند که حریف پا را از حدّ خود فراتر نگذارد. مسلّمن، تحمل بار خشونت دشمن، همهروزه از بام تا شام، در حالت هوشیاری غیرممکن است – این در حقیقت در حکم تن به بردهگی دادن است -. کمی پس از پایان آخرین جنگ آلمان، همهجا شنیدهمیشد که مردم به یکدیگر اطمینان میدادند که هیتلر از فجایع نازیها اصلن خبر نداشتهاست: زیردستانش او را گول زده بودند. این آدمها ترجیح میدادند به هیتلر اعتمادکنند تا اینکه خود اعتراف کنند که گولِ هیتلر را خوردهاند. مشهور است که میگویند یهودیهای دربند، کوشش میکردند آخرین دقایق عمر خویش را به این وسیله قابلتحمل کنند که (همانطور که سربازان نازی بهاشان گفتهبودند) باور کنند که اطاقهای گاز، واقعن حمام هستند. آنها به قاتلین خود اعتماد میکردند.
اگر ما بپذیریم که همهی اطلاعاتی که در مکتب میگیریم، با منافع ما سازگار است، این پذیرش تاثیرِ فاجعهباری در زندگی ما خواهدداشت. ما به جای اینکه به درسهایی که به ما میآموزند اعتمادکنیم، باید آنها را بیازماییم. باید بدانیم که طراحان برنامهی آموزشی ما را گول میزنند یا خیر. ما نمیتوانیم به این مساله که آنها قول میدهند "قصد گولزدن ما را ندارند"، قانع باشیم. آنها این قول را نسلاندرنسل به ما دادهاند و سر تمام نسلها را شیره مالیدهاند. چه دلیلی میتواند داشتهباشد که در مورد ما استثنا قایل شوند، جز اینکه "ما" در مورد آنها استثناء قایل شویم؟
علی مأثور
>>> جناب غني ؛
اگر كانديدا توري مجدد تان بخاطر پيش برد پروژهاي نا تمام بابا هايت چون عبدالرحمان خان ، امان الله خان ، نادر خان ، محمدگل خان مهمند ، محمود طرزي و سايرين باشد .
و يا هم واضح تر برايت بگويم هدف تان از كار هاي باقيمانده ات ،
« اوغان سازي ساير مليت هاي غير اوغان باشد » .
اين را نبايد فراموش كني كه ؛
,,اين هوا و هوس را بگور خواهي برد،،.
ما افغان نيستيم و نخواهيم شد .
ش ش
>>> كاملا درست فرموديد. دقيقا مثل ايران كه ايراني ها را در درس هاي مكتب گول زده كه ابوعلي سينا بلخي و مولوي جلال الدين بلخي ايراني است. و مردم ايران هم اين دروغ را باور كرده اند.
بهلول دانا
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است