وقتی نخبگان سیاسی کشور مصروف زدوبندهای داخلی می شوند امکان آن میسر می گردد که از رشد نامتعادل قدرت کشورهای همسایه غافل مانده و در نهایت از بروز جنگ و بی ثباتی در کشور جلوگیری نتوانند | ||||
تاریخ انتشار: ۱۰:۳۸ ۱۳۹۶/۱۱/۱۸ | کد خبر: 146251 | منبع: | پرینت |
بیش از پنجصد سال می شود که صلح در کشورهای مختلف جهان به اساس مقوله تعادل قدرت بین دولت ها/ملت ها تامین گردیده است. شاید بخاطر چنین قدامت کاری این نظریه بوده است که امروز یکی از معتبرترین و مفیدترین تیوری های روابط بین الملل به حساب می آید به زبان ساده این تیوری حکم می کند که درصورتیکه قدرت یک کشور توسط کشورهای دیگر بالانس نگردد این کشور به احتمال زیاد کشورهای دیگر را مجبور به قبولاندن خواست هایش خواهد کرد و یا هم جنگی در کار است تا بالانس قدرت را دوباره ایجاد کند.
من فکر می کنم که ریشه های جنگ در افغانستان بیشتر از دو پدیده سرچشمه می گیرد:
1. پدیده رشد غیرمتعادل قدرت بین پاکستان و افغانستان خصوصا بعد از دهه 60 میلادی.
2. پدیده تعادل قدرت های آسیا/اروپا توسط آمریکا برای جلوگیری از به وجود آمدن یک قدرت بزرگ در خطه آسیا/اروپا.
قبلا گفتیم به محظ اینکه تعادل قدرت بین کشورها به هم بخورد بروز جنگ غیرقابل جلوگیری است. یکی از مهم ترین وظیفه نخبگان سیاسی یک کشور این است که وضعیت تعادل قدرت بین کشورها را پیوسته بصورت سیستماتیک و دقیق مطالعه نموده و قبل از اینکه عدم تعادل قدرت جنگ را به کشورشان به ارمغان بیاورد جهت ایجاد تعادل مجدد به قدرت کشورشان بیافزایند.
وقتی نخبگان سیاسی کشور مصروف زدوبندهای داخلی خود می شوند امکان آن میسر می گردد که از رشد نامتعادل قدرت کشورهای همسایه غافل مانده و در نهایت از بروز جنگ و بی ثباتی در کشور خود جلوگیری نتوانند شاید به همین دلیل است که دولت ها شورشیان داخلی خود را با شدت بسیار زیاد سرکوب می کنند چون می دانند که اگر نکنند زمینه مداخله کشورهای همسایه قدرتمند به سرعت مساعد می گردد.
در افغانستان اختلافات سیاسی بین افراد خاندان شاهی یکی از ریشه های اصلی بحران امروز به حساب می آید چون این اختلافات آنها را از رشد کشورهای همسایه غافل نگه داشت. در ضمن بعضی از افراد خاندان شاهی مثل رییس جمهور داوودخان این اختلافات را به بیرون از چهارچوکات خاندان برد و در نهایت زمینه رشد شورش سیاسی را در کشور بهتر مهیا ساخت.
در جریان همین سال هایی که رییس جمهور داوودخان مصروف زمینه سازی برای گرفتن قدرت از ظاهر شاه بود نه تنها که از رشد قدرت پاکستان غافل ماندیم بلکه بر اثر همکاری رییس جمهور داوودخان با نیروهای سیاسی مخالف شورشگری در کشور مشروعیت نسبی یافت. آغاز بحران های معاصر سیاسی که تا امروز با آن دست به گریبان هستیم از همین نقطه آغاز می شود پاکستانی هایی که دنبال یک فرصت می گشتند به سرعت به همرای نیروهای سیاسی مخالف نظام روابط برقرار نموده و زمینه رشد بیشتر آنها را مهیا نمودند.
در ضمن در تصویر بزرگتر نخبگان سیاسی که برداشت نسبی از اوضاع کلی جهان داشتند با کنار رفتن شاه سابق از کشور بیرون شدند و این باعث گردید تا نتوانیم حرکت نزدیک شدن آمریکا را به پاکستان برای به چالش کشیدن روسیه درست درک کنیم در تحت تاثیر ماجراهای داخلی خود رییس جمهور داوودخان همکاری با روسیه را ترجیع دادند و به این شکل به نزدیک شدن بیشتر آمریکا با پاکستان زمینه مساعد ساختند.
مراحل بعدی قدرتمند شدن پاکستان در بین دود و باروت جهاد افغانستان نسبتا پنهان ماند و برای این مرحله ما در افغانستان عملا کسی نداشتیم تا از این تحولات آگاهی پیدا کنند چه رسد به اینکه از آن جلوگیری کنند. صادقانه اگر بنگریم کشورهای بزرگتر هم نتوانستند از آن جلوگیری کنند و در نهایت رسیدیم به امروز.
امروز سوال اساسی این است که با این وضعیت چگونه کنار بیاییم؟
من فکر می کنم که دو واقعیت انکار ناپذیر است یکی اینکه قدرت پاکستان یک شبه از بین نخواهد رفت و ناچار هستیم تا چند دهه دیگر آن را منحیث یک واقعیت جدی تلقی نماییم دوم اینکه تا قدرتمند شدن افغانستان به سطح پاکستان ما شاهد دست درازی ها و جنگ افروزی های پاکستان خواهیم بود و برای جلوگیری از آن چاره زیادی هم نداریم. بهترین کاری که می توانستیم بکنیم این بود که با کشورهای قدرتمند هم پیمان شویم اما این پیمان ها معمولا برای مدتی کوتاه است و در درازمدت کار نمی دهند چون موقعیت سیاسی کشورها همیشه در نوسان است.
راه حل اصلی این است که ما خود قدرتمند شویم ولی برای اینکار خیلی وقت بکار داریم برای اینکه فرصت را پیدا کنیم ناچار هستیم با پاکستان حداقل برای چند دهه هم اگر شده داخل معامله ای شویم که در نهایت جنگ را فروکش نماید و گرنه هر چه بیشتر بجنگنیم بیشتر نابود خواهیم شد و این درست همان رویکردی است که پاکستان می خواهد. آنها خیلی خوش می شوند اگر ما در عین ضعف و بیچارگی به همرایشان بجنگیم چون به بسیار سادگی ما را شکست داده و تمام خواست های سیاسی شان را بالای ما تحمیل خواهند کرد و اما آمریکا در این میان چه می خواهد و با آن چه باید کرد؟
آمریکایی ها هم درست به اساس همین تیوری تعادل قدرت دنبال ایجاد تعادل بین کشورهای پر قدرت آسیا و اروپا است. بزرگترین هدف آمریکایی ها برای نیمه اول قرن بیست و یکم این است که هیچ کشوری در سطح آسیا و اروپا قدرت یکه تاز نگردد چون در آن صورت تبدیل خواهد شد به همتای جدی آمریکا در سطح بین المللی بنابراین ایجاد تعادل قدرت بین اتحادیه اروپا، چین و روسیه محور اصلی منافع سیاسی غرب را در این خطه تشکیل می دهد.
اما چرا افغانستان؟
افغانستان چهار فاکتور مهار کننده برای کشورهای بزرگ آسیا و اروپا دارد که هر کدام کوشش خواهد کرد تا آنها را علیه کشورهای دیگر استفاده کنند.
1. بنیاد گرایی اسلامی
2. تریاک
3. دهلیز انرژی
4. کتله عظیم نسل جوان که بسیار ارزان نیروی جنگی به وجود می آورد
رشد بنیادگرایی اسلامی و تریاک افغانستان در ایجاد بی ثباتی سیاسی خیلی موثر است و به همین لحاظ کشورهای بزرگ آسیا اروپا را جدا تهدید می کند این باعث می گردد تا افغانستان منحیث یک کشور متاثر کننده برای سال های آینده مطرح باشد در ضمن افغانستان منحیث یکی از نقاط کمربند امنیتی خلیج فارس برای آمریکایی ها خیلی مهم است تا از نفوذ سیاسی چینی ها و روس ها دور بماند. حضور این کشورها در افغانستان به سادگی موازنه سیاسی را در اطراف خلیج فارس بر هم می زند بنابراین آمریکایی ها حضور خود را در این نکته خیلی مهم می پندارند چون فکر می کنند در عدم حضورشان این منابع می تواند توسط کشورهای دیگر برای ایجاد قدرت یکه تاز در آسیا مورد استفاده قرار بگیرد.
خلاصه:
برای حداقل سه دهه دیگر اکثر کشورها بزرگ آسیا اروپا کوشش خواهند کرد تا در صورت امکان تبدیل گردند به قدرت یکه تاز این سوی کره زمین و آمریکایی ها نهایت کوشش خواهند کرد تا با استفاده از امکانات باز دارنده از به وجود آمدن چنین قدرتی جلوگیری به عمل آورند. گذشته از تیوری تعادل قدرت که بدون شک اولین وسیله مورد استفاده آمریکایی ها برای جلوگیری از به وجود آمدن چنین قدرت خواهد بود کنترل کشورهایی مانند افغانستان که مملو از امکانات بحران آفرین و بازدارنده هستند یکی دیگر از زمینه های عملی برای آمریکایی ها خواهد بود تا تعادل قدرت بین این کشورها را حفظ کنند.
اینکه ما در این بازی بزرگ بین قدرت های دنیا چیزی کرده نمی توانیم حرفی است کاملا قابل فهم و روشن اما اگر بپرسیم که با درنظرداشت این وضعیت بهترین کاری که می توانیم بکنیم چه است؟
جواب من این است که با استفاده از هر فرصتی که بدست می آید برای قدرتمند شدن قوای مسلح کشور باید بکوشیم. من برای سه دهه آینده کاری بهتر از این نمی بینم که هر روز به قدرت نظامی کشور بیشتر و بیشتر بیافزاییم این تنها علاجی است که تمام دردهای مردم افغانستان را می تواند مداوا کند. فقط قدرت نظامی یک کشور است که دست کشورهای دیگر را از دامان اش کوتاه می سازد.
احمد ادریس رحمانی
>>> زندگی خودش عبارت از جنگ است و جنگ بخاطر ادامه حیات و بقأ نسل است.
این پدیده از سه و نیم ملیارد سال قبل، از آغاز پیدایش حیات در روی زمین شروع شده است و تا بحال ادامه دارد.
زیرا ادامه حیات به انرژی ضرورت دارد و انرژی موجودات زنده از طریق خوردن یکدیگر تامین میشود.
از آغاز پیدایش انسان در میلیون سال قبل در روی زمین نیز بین انسانها بخاطر ساحه محل شکار و بدست آوردن شکار و غذا جنگ وجود داشته است که یکدیگر را به قتل رسانده اند و در جنگ ها اسیر گرفته اند.
ده هزار سال قبل زمانی که انسانها از شکار رو به کشت و زراعت و دام داری آوردند و مسکن گزین شدند، نیز خشکسالی ها و قحطی ها بمیان آمده است که مردم گرسنه ماندند و بالای تمدن هایی که در اطراف دریاهای بزرگ زندگی میکردند و از قحطی کمتر رنج میبردند حملات بخاطر بدست آوردن غذا و نان صورت میگرفت، مانند جنگ ها بین تمدن مصری ها و آشوری ها و غیره.
با بمیان آمدن تمدن های اطراف مدیترانه مانند ساسانیان و یونانی ها و رومی ها و غیره، نیز بین شان بخاطر توسعه امپراطوری هایشان جنگ ها رخ داده است.
و همینطور امپراطوری های بعدی مثل رومی ها و عرب ها و مغول ها و ترک ها و هسپانیوی ها و پرتگالی ها و روس ها و فرانسوی ها و انگلیس ها و فعلآ امریکایی ها.
در قرن بیستم دو جنگ جهانی که سبب قتل و زخمی شدن بیش از صد میلیون نفر شد، رخ داد.
اینکه شما میگویید از قرن پانزدهم بدینسو تعادل قدرت در جهان وجود دارد، نمیدانم مقصد شما چیست؟
شاید مقصد شما از تعادل قدرت سلاح اتمی در دهه پنجاه قرن بیستم باشد که سبب عدم استفاده از سلاح اتمی شده است.
اما اخیرآ دونالد ترامپ اعلان نموده است که میخواهد سلاح های کوچک هستوی را انکشاف دهدتا جهان فکر نکند که استفاده از آن ممکن نیست.
بنأ من از شورای امنیت و جلسه عمومی ملل متحد خواهشمندم تا همانطوری که استفاده از سلاح شمیاوی و بیولوژیکی را منع قرار داده اند و عاملین آن مورد مجازات قرار میگیرند، چنانچه در مورد عراق و سوریه و لیبییا چنین شد.
به همانصورت استفاده از سلاح اتمی نیز کاملآ ممنوع اعلان شود و کسانی که از سلاح اتمی نیز استفاده میکنند، چه کوچک و چه بزرگ باشد، و لو که برای دفاع از خویش باشد، مورد مجازات
قرار گیرد.
کسانی که در جلسه شورای امنیت حق وتو را به خود میدهند، متوجه باشند که با این عمل خود پیمان آن،پی،تی را که عبارت از پیمان منع تولید و استفاده از سلاح اتمی توسط کشور هایی که این پیمان را امضآ نموده اند، به خطر مواجه میسازند و ملل متحد مسؤلیت آن را به عهده نخواهد گرفت.
>>> ریشه درافغانستان نیست ریشه دربیرون است وجنگ درافغانستان
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است