تاریخ انتشار: ۰۹:۲۹ ۱۳۹۶/۶/۲۹ | کد خبر: 138937 | منبع: | پرینت |
فزونی مراکز قانونی تصمیمگیری به عنوان برجستهترین جایگاه ساختار قدرت، کارآمدی سیاسی را متکی به ماهیت روابط تصمیمگیرندگان میکند. قدرت در شکل افقی، امروزه در آمریکا در تسلط کامل حزب جمهوریخواه یا در شکل جامعتر در اختیار افرادی است که گرایشهای محافظه کارانه در میان آنان از اعتبار برخوردار است.
سه قوه مقننه، مجریه و قضاییه که در سطح فدرال، اهرمهای تصمیمگیری در رابطه با وضع قوانین، اجرای قوانین و تفسیر قوانین را در ید کنترل دارند، مشرب فکری یکسانی را در اولویت سیاستها و خطمشیهای خود قرار دادهاند.
با وجود این واقعیت، آنچه از شفافیت و انکارناپذیری آشکار برخوردار است، ناتوانی فزاینده جمهوریخواهان در شکل دادن به قوانینی است که در طول سالها بالاخص در عصر هشت ساله باراک اوباما مداوما صحبت از اهمیت آنها میکردند.
در این راستا بیان شد که تنها یک راه برای تحقق این قوانین مورد نظر وجود دارد و آن هم انتخاب کاندیدای حزب جمهوریخواه به مقام ریاست جمهوری و سپردن اکثریت کنگره به سیاستمداران و فعالان سیاسی این حزب است. سال 2007 برای اولین بار دمکراتها اکثریت را در کنگره آمریکا بعد از سال 1995 به دست آوردند.
یک سال بعد هم کاخ سفید به تصرف آنان درآمد. یکی از مهمترین نمادهای عصر اولین رییسجمهور سیاه پوست در کاخ سفید، حمایت همهجانبه اعضای دمکرات کنگره از سیاستها و خط مشیهای باراک اوباما بود. تاثیرگذارترین لایحه تصویب شده بعد از لوایح تاریخی مرتبط به حقوق مدنی در سال 1965 ـ که قانون درمان برای همه یا بیمه درمان همگانی است ـ پس از رای کنگره یکصد و یازدهم و به دنبال امضای باراک اوباما در سال 2010 قانون کشور شد.
مخالفت با این قانون از همان زمان به شعار دایمی و غالب رهبران حزب جمهوریخواه تبدیل شد و برای بسیج رای دادن به محافظهکاران این قول داده میشد که اگر اکثریت در قوه مقننه به دست نمایندگان این حزب بیفتد و کاخ سفید هم از کنترل دموکراتها خارج شود، اولین قانون و اقدام دو سوی خیابان پنسیلوانیا، ملغا کردن این قانون و جایگزینی آن با یک گزینه درمانی در چارچوب ارزشهای بازار محور ـ که براساس رقابت است ـ خواهد بود.
به دنبال انتخابات نوامبر 2016 بعد از یک دهه کنترل، اهرمهای قدرت در اختیار حزب جمهوریخواه قرار گرفته در شرایطی که بیشترین میزان تعارض نگرشی ورفتاری بین کاخ سفید و کنگره در طول چند دهه اخیر را شاهد هستیم.
فردی در کاخسفید ساکن است که هیچ علقه محافظهکارانه را در طول 7 دهه عمر خود متجلی نساخته است. او رییسجمهوری است که در بطن مخالفت یکپارچه رهبران حزبی، روشنفکران حزبی و سیاستمداران حزبی به قدرت رسید. آمریکا کشوری است که بیش از آن که یک دمکراسی باشد، یک جمهوری است.
این به آن معناست که تقسیم قدرت از چنان گستردگی ای برخوردار است که تنها راه برای تصویب قوانین در سطح فدرال، توانایی رییس جمهور در ترغیب اعضای حزب خود در کنگره در شکل حداقل یا اعضای کنگره درشکل گسترده آن است. دونالد جان ترامپ به دلیل ویژگی شخصیتی و سیاسی خود، کمترین ظرفیت را برای ترغیب اعضای حزب جمهوریخواه در کنگره آمریکا دارد.
جدا از این واقعیت، رییسجمهور که فردی با گرایشهای ایدیولوژیک نیست و به عنوان یک کاسب کار کمترین اعتقاد را به زد و بند حزبی دارد، در طول کمتر از یک سال حضور در کاخ سفید با نحوه رفتار خود با رهبران حزبی در سنا و مجلس نمایندگان نشان داده است، اعتباری برای آنان از نظر کارآیی قایل نیست.
او به طور علنی میچمک کانل، رهبر اکثریت جمهوریخواه در سنا را ـ که در طول تاریخ این بخش از کنگره پانزدهمین رهبر جمهوریخواه قلمداد میشود ـ به بیکفایتی متهم کرد و پل رایان چهل و پنجمین رییس مجلس نمایندگان را فراوان نقد کرده است.
به دلیل اعتقاد دونالد جان ترامپ به بیکفایتی رهبران حزب جمهوریخواه در کنگره و باور راسخ اعضای جمهوریخواه کنگره درخصوص این که رییسجمهور نماد حزب نیست، ناکارآمدی وسیع قانونگذاری در آمریکا در طول یک سال اخیر به وجود آمده است.
کد(6)
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است